پارت صد ودو
#پارت صد ودو
نازنین :
از آریشگاه برگشتم ورفتم حموم موهام رو شونه زدم وبا سشوار خشک کردم لباسم رو نگاهی کردم وپوشیدمش ولی هر کاری می کردم نمی تونستم بندهای پشت لباسمو ببندم خندم گرفت این مشکل همیشگی خانم ها بود تقریبا داشتم بپر بپر می کردم ولی نمی تونستم لباس رو ببندم بی خیال نشستم پشت میز ویکم آرایش کردم وموهام رو سه گیس کردم و بعد یه گیسشون کردم وبستم خوب شده بود انگار آرایشگاه درستشون کرده بودم
- دخترم ما میریم پایین تو هم اماده شدی بیا پایین
- چشم
کفشامو پوشیدم وشالمم برداشتم وسرم کردم کت مشکیم وکیفم رو هم برداشتم واومدم بیرون امیر علی داشت کفشاشو می پوشید سرشو بلند کردونگام کرد نگاهش اجیب بود توجه نکردم وگفتم : مامانت آرمان رو برد
امیر علی : اره
رفتم طرف در
امیر علی : رُز وایسو
متعجب برگشتم اومد کنارم اخم کردم
امیر علی : نزنی منو
- خوب چت بود
امیر علی : لباست از پشت بازه
تقریبا جیغ کشیدم برگردوندم وبا آرامش بندهای لباس رومی بست نفس هاش می خورد تو گردنم قلقلکم می شد تکونی خوردم وگفتم : تموم نشد
امیر علی : این چه نوع لباسیه خریدی پشتت کاملا معلومه
- می دونم شالمو میندازم روش
امیر علی زیر لب گفت : تنگی لباس رو چطور
- چی میگی
امیر علی : میگم فکر نمی کنی لباست خیلی تنگه رنگشم روشن هست وتو دیده
- دیگه چی یه نگاه به جلوشم بنداز ویه نقص دیگه بزار روش
پر رو برگردوندم وگفت : یکم رو سینش بازه
چشامو براش درآوردم لبخند زد وگفت : برگرد لباستو ببندم
نازنین :
از آریشگاه برگشتم ورفتم حموم موهام رو شونه زدم وبا سشوار خشک کردم لباسم رو نگاهی کردم وپوشیدمش ولی هر کاری می کردم نمی تونستم بندهای پشت لباسمو ببندم خندم گرفت این مشکل همیشگی خانم ها بود تقریبا داشتم بپر بپر می کردم ولی نمی تونستم لباس رو ببندم بی خیال نشستم پشت میز ویکم آرایش کردم وموهام رو سه گیس کردم و بعد یه گیسشون کردم وبستم خوب شده بود انگار آرایشگاه درستشون کرده بودم
- دخترم ما میریم پایین تو هم اماده شدی بیا پایین
- چشم
کفشامو پوشیدم وشالمم برداشتم وسرم کردم کت مشکیم وکیفم رو هم برداشتم واومدم بیرون امیر علی داشت کفشاشو می پوشید سرشو بلند کردونگام کرد نگاهش اجیب بود توجه نکردم وگفتم : مامانت آرمان رو برد
امیر علی : اره
رفتم طرف در
امیر علی : رُز وایسو
متعجب برگشتم اومد کنارم اخم کردم
امیر علی : نزنی منو
- خوب چت بود
امیر علی : لباست از پشت بازه
تقریبا جیغ کشیدم برگردوندم وبا آرامش بندهای لباس رومی بست نفس هاش می خورد تو گردنم قلقلکم می شد تکونی خوردم وگفتم : تموم نشد
امیر علی : این چه نوع لباسیه خریدی پشتت کاملا معلومه
- می دونم شالمو میندازم روش
امیر علی زیر لب گفت : تنگی لباس رو چطور
- چی میگی
امیر علی : میگم فکر نمی کنی لباست خیلی تنگه رنگشم روشن هست وتو دیده
- دیگه چی یه نگاه به جلوشم بنداز ویه نقص دیگه بزار روش
پر رو برگردوندم وگفت : یکم رو سینش بازه
چشامو براش درآوردم لبخند زد وگفت : برگرد لباستو ببندم
۱۹.۳k
۱۶ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.