گناهکار/③
گناهکار/③
با گریه دادزد:نمیخوام..آرشام..چرا درک نمیکنی؟..تو که میدونی من عاشقتم..چرا با من همچین معامله ای کردی؟..چرا؟..چرا؟..
از صدای شیون و جیغ هایی که میکشید کنترلم رو تز دست دادم ..سریع از ماشین پیاده شدم ..به طرفش رفتم..در رو باز کردم ..بازوشو تو چنگ گرفتم و کشیدمش بیرون ..
در برابر من توان مقاومت نداشت ..هیچ کس چنین جراتی را نداشت..
غریدم:بیا بیرون عوضی..دیگه نمیخوام چشمام به ریخت نحست بیافته..یا گم میشی.. اونم برای همیشه یا همینجا کارتو یکسره میکنم..
یک طرف زمین خاکی بوپد و طرفه دیگه پل هوایی.. پرنده پر نمیزد..........
جیغ کشید:دیگه میخوای باهام چکار کنی؟..من عوضیم یا تو؟..به روز سیاه نشوندیم..با احساساتم بازی کردی..دیگه چی دارم که میخوای ازم بگیری؟..
هلش دادم و با اخم گفتم: باهات چکار کردم ؟..بهت تجاوز کردم؟..ازت فیض بردم؟..یه شب رویایی برات رقم زدم ؟..چکارت کردم کثافت؟..
حق حق میکرد..همه آرایشش تو صورتش پخش شده بود..
نشست رو زمین.. زار میزد..دلم براش نمیسوخت ..آره..این رو برای اونها به حق میدیدم.. اینکه خوردشون کنم..تینکه اونهارو تا پای نابودی بکشونم..لذت میبردم وقتی میدیدم اینطور جلوم زانو زدن و شیون و زاری راه انداختن..
من کسی هستم که هیچ چیز و هیچ کس نمیتونس باهاش برابری کنه..غروری که من داشتم برای خودم ستودنی بود.. فقط خودم.. مهم من بودم..نه هیچ کس دیگه..
یه لگد به پاش زدم:پاشو خودتو جمع کن.. دارم بهت هشدار میدم هستی..اگر یک بار دیگه اونطرفا پیدات بشه زندت نمیذارم..
سرشو بلند کرد با گریه گفت:میدونم.. خیلی خوب میشناسمت..هرغلطی ازت بر میاد.. تو ایم مدت منو به بازی گرفتی..کاری کردی دوستت داشته باشم..ولی بعد که از خانوادم جدام کردی کشیدی کنارو گفتی همه ش یه بازی بود..خیلی نامردی آرشام..
با گریه دادزد:نمیخوام..آرشام..چرا درک نمیکنی؟..تو که میدونی من عاشقتم..چرا با من همچین معامله ای کردی؟..چرا؟..چرا؟..
از صدای شیون و جیغ هایی که میکشید کنترلم رو تز دست دادم ..سریع از ماشین پیاده شدم ..به طرفش رفتم..در رو باز کردم ..بازوشو تو چنگ گرفتم و کشیدمش بیرون ..
در برابر من توان مقاومت نداشت ..هیچ کس چنین جراتی را نداشت..
غریدم:بیا بیرون عوضی..دیگه نمیخوام چشمام به ریخت نحست بیافته..یا گم میشی.. اونم برای همیشه یا همینجا کارتو یکسره میکنم..
یک طرف زمین خاکی بوپد و طرفه دیگه پل هوایی.. پرنده پر نمیزد..........
جیغ کشید:دیگه میخوای باهام چکار کنی؟..من عوضیم یا تو؟..به روز سیاه نشوندیم..با احساساتم بازی کردی..دیگه چی دارم که میخوای ازم بگیری؟..
هلش دادم و با اخم گفتم: باهات چکار کردم ؟..بهت تجاوز کردم؟..ازت فیض بردم؟..یه شب رویایی برات رقم زدم ؟..چکارت کردم کثافت؟..
حق حق میکرد..همه آرایشش تو صورتش پخش شده بود..
نشست رو زمین.. زار میزد..دلم براش نمیسوخت ..آره..این رو برای اونها به حق میدیدم.. اینکه خوردشون کنم..تینکه اونهارو تا پای نابودی بکشونم..لذت میبردم وقتی میدیدم اینطور جلوم زانو زدن و شیون و زاری راه انداختن..
من کسی هستم که هیچ چیز و هیچ کس نمیتونس باهاش برابری کنه..غروری که من داشتم برای خودم ستودنی بود.. فقط خودم.. مهم من بودم..نه هیچ کس دیگه..
یه لگد به پاش زدم:پاشو خودتو جمع کن.. دارم بهت هشدار میدم هستی..اگر یک بار دیگه اونطرفا پیدات بشه زندت نمیذارم..
سرشو بلند کرد با گریه گفت:میدونم.. خیلی خوب میشناسمت..هرغلطی ازت بر میاد.. تو ایم مدت منو به بازی گرفتی..کاری کردی دوستت داشته باشم..ولی بعد که از خانوادم جدام کردی کشیدی کنارو گفتی همه ش یه بازی بود..خیلی نامردی آرشام..
۱.۴k
۲۴ شهریور ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.