*راز دل*
*راز دل*
کیهان
لحاف رو کشیدم رو خودم وچشامو بستم داشت زیر لب غر غر می کرد رفت حمام ولباس پوشید وبرگشت خودمو زدم به خواب یه بالش زد تو صورتم وگفت : می دونم بیداری وسایلمو بزارم کجا ؟!
بالشو برداشتم ونشستم گفتم : اونجا تو اون کمد اخری
رفت در کمد رو باز کرد یه پیرهن آستین کوتاه پوشیده بود ویه شلوار چسبون با اینکه لباسش پوشیده بود ولی چشم آدم رو می گرفت از خودم تعجب می کردم فانی که همیشه به قول ماه وش لباسهاش دو وجب پارچه هم نمی بردن
جیغی زد وگفت : اینا مال اون فانی عتیقه است من دست نمی زنم بهشون
- می خوای من بیام درشون بیارم
با خشم برگشت نگام کرد دستامو بردم بالا چه غیرتیم بود اینکه از فانی بدتر بود
با نک انگشتاش لباسها رو در می اورد پرت می کرد داشتم بهش می خندیدم یه لباس در اورد وگفت : این چیه دیگه
نتونستم جلو خندم رو بگیرم
ماه وش : دوتات عتیقه بودید چندش
- من چندشم
ماه وش چشم غره ای بهم رفت وگفت : اون زن قبلیتو میگم
- نامزادم بود
ماه وش یه لباس دیگه درآورد وگفت : کاملا معلومه
خندیدم حرص می خوردبلند شدم یه چمدون در آوردم وگفتم : بزار این تو
تا خواستم کمکش کنم جیغ زد وگفت : دست زدی بهشون کیهان خودت می دونی
برای اینکه سر به سرش بزارم گفتم : فانی هنوز زنمه هان
نگام کرد ولباسی که دستش بود رو پرت کرد تو صورتم ورفت
بلند شدم از پشت بغلش کردم
ماه وش : ولم کن کیهان جیغ می زنم
گونه اش رو بوسیدم وگفتم : عزیزم شوخی کردم اصلا فردا میگم سارا همشو آتیش بزنه
بغلش کردم وگذاشتمش رو تخت خودمم کنارش دراز کشیدم نگام کرد وگفت : دوسش داری
- کی رو؟
ماه وش : اون عتیقه رو
- الان کی تو بغل منه من اونو دوست دارم
ماه وش : هر کی بیاد تو بغلت دوسش داری
متعجب نگاش کردم وازش فاصله گرفتم
- از رو حوس که باااش نبودم گناه که نکردم زنم بود
برگشتم ورو به سقف دراز کشیدم ودستمو گذاشتم رو چشام نمی دونم چقدر گذشت ماه وش خوابش برد ومن نمی تونستم بخوابم از تخت اومدم پایین ورفتم تو بالکن نشستم فکرم مشغول بود نکنه ماه وش می خواست اون دوتا رو هی به روم بیاره رو کاناپه تو بالکن دراز کشیدم وآسمونا نگاه می کردم نمی دونم چطور خوابم برد
- کیهان ...کیهان
چشامو باز کردم نور می خورد تو چشام
- جونم مامان
مامان : چرا اینجا خوابیدی ؟
نشستم تموم تنم درد می کرد چیزی نگفتم مامان نشست رو به روم وگفت : این دختر کوچلو خیلی روت تعصیر داره کیهان اونجا راحت خوابه تو اینجا
با عطسه ام اخمی کرد وگفت : پاشو مامان تا برات صبحانه بیارم سرم درد می کرد وگیج بودم چشام می سوخت
- میشه یه مسکن بیاری برام مامان
مامان زد تو صورتش وگفت : چرا صدات اینجوری گرفته .پاشو مامان
دستمو گرفت بلند شدم ورفتم تو اتاق نمی دونم چطورسرم به بالش رسید وخوابیدم
کیهان
لحاف رو کشیدم رو خودم وچشامو بستم داشت زیر لب غر غر می کرد رفت حمام ولباس پوشید وبرگشت خودمو زدم به خواب یه بالش زد تو صورتم وگفت : می دونم بیداری وسایلمو بزارم کجا ؟!
بالشو برداشتم ونشستم گفتم : اونجا تو اون کمد اخری
رفت در کمد رو باز کرد یه پیرهن آستین کوتاه پوشیده بود ویه شلوار چسبون با اینکه لباسش پوشیده بود ولی چشم آدم رو می گرفت از خودم تعجب می کردم فانی که همیشه به قول ماه وش لباسهاش دو وجب پارچه هم نمی بردن
جیغی زد وگفت : اینا مال اون فانی عتیقه است من دست نمی زنم بهشون
- می خوای من بیام درشون بیارم
با خشم برگشت نگام کرد دستامو بردم بالا چه غیرتیم بود اینکه از فانی بدتر بود
با نک انگشتاش لباسها رو در می اورد پرت می کرد داشتم بهش می خندیدم یه لباس در اورد وگفت : این چیه دیگه
نتونستم جلو خندم رو بگیرم
ماه وش : دوتات عتیقه بودید چندش
- من چندشم
ماه وش چشم غره ای بهم رفت وگفت : اون زن قبلیتو میگم
- نامزادم بود
ماه وش یه لباس دیگه درآورد وگفت : کاملا معلومه
خندیدم حرص می خوردبلند شدم یه چمدون در آوردم وگفتم : بزار این تو
تا خواستم کمکش کنم جیغ زد وگفت : دست زدی بهشون کیهان خودت می دونی
برای اینکه سر به سرش بزارم گفتم : فانی هنوز زنمه هان
نگام کرد ولباسی که دستش بود رو پرت کرد تو صورتم ورفت
بلند شدم از پشت بغلش کردم
ماه وش : ولم کن کیهان جیغ می زنم
گونه اش رو بوسیدم وگفتم : عزیزم شوخی کردم اصلا فردا میگم سارا همشو آتیش بزنه
بغلش کردم وگذاشتمش رو تخت خودمم کنارش دراز کشیدم نگام کرد وگفت : دوسش داری
- کی رو؟
ماه وش : اون عتیقه رو
- الان کی تو بغل منه من اونو دوست دارم
ماه وش : هر کی بیاد تو بغلت دوسش داری
متعجب نگاش کردم وازش فاصله گرفتم
- از رو حوس که باااش نبودم گناه که نکردم زنم بود
برگشتم ورو به سقف دراز کشیدم ودستمو گذاشتم رو چشام نمی دونم چقدر گذشت ماه وش خوابش برد ومن نمی تونستم بخوابم از تخت اومدم پایین ورفتم تو بالکن نشستم فکرم مشغول بود نکنه ماه وش می خواست اون دوتا رو هی به روم بیاره رو کاناپه تو بالکن دراز کشیدم وآسمونا نگاه می کردم نمی دونم چطور خوابم برد
- کیهان ...کیهان
چشامو باز کردم نور می خورد تو چشام
- جونم مامان
مامان : چرا اینجا خوابیدی ؟
نشستم تموم تنم درد می کرد چیزی نگفتم مامان نشست رو به روم وگفت : این دختر کوچلو خیلی روت تعصیر داره کیهان اونجا راحت خوابه تو اینجا
با عطسه ام اخمی کرد وگفت : پاشو مامان تا برات صبحانه بیارم سرم درد می کرد وگیج بودم چشام می سوخت
- میشه یه مسکن بیاری برام مامان
مامان زد تو صورتش وگفت : چرا صدات اینجوری گرفته .پاشو مامان
دستمو گرفت بلند شدم ورفتم تو اتاق نمی دونم چطورسرم به بالش رسید وخوابیدم
۲۶.۴k
۲۲ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.