*راز دل*
*راز دل*
ماه وش:
چشامو باز کردم کیهان خواب بودولی یه جوری بود نزدیک شدم نگاش کردم رنگش پریده بود وعرق کرده بود تکونش دادم
- کیهان...کیهان چشاتو باز کن
داغ بود از تخت در اومدم رفتم پایین بابای کیهان نشسته بود تو سالن
- سلام
برگشت نگام کرد وگفت : سلام دخترم چی شده
- کیهان حالش بده
هم زمان مارال خانم اومد کنارمون وگفت : وقتی تا صبح تو هوای آزاد بخوابه بایدم مریض بشه
با اخم نگام کردوگفت : پاشو کیانوش
اونا زودتر رفتن بالا منم پشت سرشون بابای کیهان رفت کنارش ودستشو گذاشت رو پیشونیش وگفت : داغه ...از کی اینجوره
مارال خانم اخمی کرد وگفت : یک ساعت پیش اومدم صداش زدم اینجوری نبود بیرون خواب بود
بابای کیهان نگام کردوگفت : چرا بیرون
نمی دونستم چی بگم
مارال خانم رفت بیرون آقا کیانوشم پیرهن کیهان رو دراورد وگفت : کیهان بدسرماست نباید بیرون می خوابید حموم کرده
- دریا بودیم
سری تکون دادوگفت : تو این هوا
- خودش گفته
آقا کیانوش : مثله بچه ها شده
نگام کرد وگفت : یه چیزی بیار تنش کنم
یه تیشرت آوردم دادم به آقا کیانوش کیهان چشاشو باز کرد وگفت : گرمه سوختم
آقا کیانوش : میشه بری بیرون
رفتم بیرون مارال خانم با گوشی پزشکی برگشت نگام کرد وگفت : چی شده؟
- گفتن بیرون باشم
اونم موند بعد چند دقیقه در زد ورفت داخل موندم همونجا اشک اومد تو چشام در باز شد آقا کیانوش کیهان رو اورد بیرون ورفتن پایین مارال خانمم پشت سرش
مارال خانم : اگه دوست داری بیا نترس چیزی نشده
زود لباس پوشیدم ورفتم پایین کیهان رو بردن دکتر بهش سروم زدن کم کم حالش بهتر شد کنارش تو اتاق موندم تا وقتی چشاشو باز کرد
- خوبی کیهان
نگام کرد ودوباره چشاشو بست هم زمان مارال خانم اومد تو اتاق کیهان چشاشو باز کرد مارال خانم لبخندی زد وگفت : خوبی مامان
کیهان سرشو تکون داد وگفت : خوبم بریم خونه کار دارم
مارال خانم : باشه تا سرومت تموم بشه
مارال خانم که رفت نگام کرد وگفت : چرا اومدی اینجا؟!
- کیهان
اخم کرد وروشو برگردوند بغض کردم
تا وقتی رفتیم خونه اخم کرده بود وبیرون رو نگاه می کرد دستشو گرفتم برگشت نگام سکوتش واخمش دیونه کننده بود این کیهان کجا کیهان دیشب کجا
ماه وش:
چشامو باز کردم کیهان خواب بودولی یه جوری بود نزدیک شدم نگاش کردم رنگش پریده بود وعرق کرده بود تکونش دادم
- کیهان...کیهان چشاتو باز کن
داغ بود از تخت در اومدم رفتم پایین بابای کیهان نشسته بود تو سالن
- سلام
برگشت نگام کرد وگفت : سلام دخترم چی شده
- کیهان حالش بده
هم زمان مارال خانم اومد کنارمون وگفت : وقتی تا صبح تو هوای آزاد بخوابه بایدم مریض بشه
با اخم نگام کردوگفت : پاشو کیانوش
اونا زودتر رفتن بالا منم پشت سرشون بابای کیهان رفت کنارش ودستشو گذاشت رو پیشونیش وگفت : داغه ...از کی اینجوره
مارال خانم اخمی کرد وگفت : یک ساعت پیش اومدم صداش زدم اینجوری نبود بیرون خواب بود
بابای کیهان نگام کردوگفت : چرا بیرون
نمی دونستم چی بگم
مارال خانم رفت بیرون آقا کیانوشم پیرهن کیهان رو دراورد وگفت : کیهان بدسرماست نباید بیرون می خوابید حموم کرده
- دریا بودیم
سری تکون دادوگفت : تو این هوا
- خودش گفته
آقا کیانوش : مثله بچه ها شده
نگام کرد وگفت : یه چیزی بیار تنش کنم
یه تیشرت آوردم دادم به آقا کیانوش کیهان چشاشو باز کرد وگفت : گرمه سوختم
آقا کیانوش : میشه بری بیرون
رفتم بیرون مارال خانم با گوشی پزشکی برگشت نگام کرد وگفت : چی شده؟
- گفتن بیرون باشم
اونم موند بعد چند دقیقه در زد ورفت داخل موندم همونجا اشک اومد تو چشام در باز شد آقا کیانوش کیهان رو اورد بیرون ورفتن پایین مارال خانمم پشت سرش
مارال خانم : اگه دوست داری بیا نترس چیزی نشده
زود لباس پوشیدم ورفتم پایین کیهان رو بردن دکتر بهش سروم زدن کم کم حالش بهتر شد کنارش تو اتاق موندم تا وقتی چشاشو باز کرد
- خوبی کیهان
نگام کرد ودوباره چشاشو بست هم زمان مارال خانم اومد تو اتاق کیهان چشاشو باز کرد مارال خانم لبخندی زد وگفت : خوبی مامان
کیهان سرشو تکون داد وگفت : خوبم بریم خونه کار دارم
مارال خانم : باشه تا سرومت تموم بشه
مارال خانم که رفت نگام کرد وگفت : چرا اومدی اینجا؟!
- کیهان
اخم کرد وروشو برگردوند بغض کردم
تا وقتی رفتیم خونه اخم کرده بود وبیرون رو نگاه می کرد دستشو گرفتم برگشت نگام سکوتش واخمش دیونه کننده بود این کیهان کجا کیهان دیشب کجا
۲۷.۷k
۲۲ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.