مادر بهش گفت:یاد اون روزایی که میتونستم بلندت کنم،بقلت کن
مادر بهش گفت:یاد اون روزایی که میتونستم بلندت کنم،بقلت کنم،واست لالایی بخونم به خیر...
کاش میشد یه بار دیگه اون صحنه ها تکرار میشد...
پسر گفت:پس دعا کنید بازم بتونید...💔 😊
مادر پرسید:چی میگی مگه میشه؟!
دیگه ماشالله بزرگ شدی نمیتونم...
وقتی پسرش چند تکه استخوان برگشت، مادر جواب سوالش رو گرفت...💔
کاش میشد یه بار دیگه اون صحنه ها تکرار میشد...
پسر گفت:پس دعا کنید بازم بتونید...💔 😊
مادر پرسید:چی میگی مگه میشه؟!
دیگه ماشالله بزرگ شدی نمیتونم...
وقتی پسرش چند تکه استخوان برگشت، مادر جواب سوالش رو گرفت...💔
۴.۰k
۱۰ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.