پارت دهم
پارت دهم
رمان دیدن دوباره ی تو
صیح با صدای گند این سینا بیدار شدم..........
سینا _ ســـتــارهــ...... ستاره .... اهوووی... ستاره .... چشم پلنگی پاشو دیگه......
تا این حرف رو زد سیخ سر جام نشستم ..... و داد زدم......
ستاره _ چیــــ ......گفتی .... یه بار دیگه بگو !!...
سینا در حالی کهمیرفت سمت در گفت : چشــم پلــنگی ....
تا اینو گفت ..... مثل فشنگ ... پاشدم ...
دویدم دنبالش و داد زدمــــ..........
ستاره : سیناااااااا ......میکشمت..... نه.... نه اصلا چرا بکشمت .....
میرم قضیه ی محسن رو به پریا میگم .......😏 😏 ........تا اینو بهش گفتم مثل کسایی که برق گرفتتشون باش یه متر پرید هوا........
بعدش که به خودش اومد گفت ........
سینا _ خواهری ..... خواهر گلم.... چشم خوشگله ی داداشی...
مرگ من به پریا چیزی نگو.... لطفا ...... 😩 😩
قیافش رو که دیدم .... دلم براش سوخت ....... ولی باید از مهربون بودنش نهایت استفاده رو میبردم......
ستاره _ باشه......ولــــی شرط داره.........
سینا تا این رو شنید بال در اورد و گفت :هرچی باشه قبولهــ....
ستاره _هرچیـــ......😉 😉
سینا _ آره .... هرچیــ......
خوشحال دستم رو بردم جلو و گفتم ......
ستاره _ کارت بانکیت رو لطف کن با رمزش بهم بدهــ......
تا ابن رو بهش گفتم لبخند از رو لبش رفت و گفت : ککـــااررت بانکیم.......😨
لبخندی زدم و گفتم .........
ستاره _ yes😜 😜 😆
سینا آب دهنش رو قورت داد... و گفت .......
سینا_ راه حل دیگه ای نیست........😧 😧 😕
ستاره _ چرا هست......
سینا توی پوست خودش نمیگنجید و با خوشحالی گفت ....
سینا _ خببببب ..... چیههه......
ستاره _میرم تمامی قضیه ی اینکه با محسن قلیون کشیدی رو به پریا میگم ....... خودتم که میدونی پریا از اینکه کسی زیر قولش بزنه متنفرهــــ..........
سینا پوفی از سر کلافه گی کشید و دست کرد .. توی جیب شلوار جینش و کارتش رو بهم داد......
با خوشحالی کارت رو ازش گرفتم ..... رمز کارت هم یادداشت کردم.......
رفتم توی اتاقم و طبق معمول لباس فرم اتیقه ی مدرسم رو پوشیدم مو هامم یکم ریختم بیرون ....
چون پوستن حساس بود یکم کرم .زد آفتاب هم زدم و پیش به سوی اتیقه خونه.......
رفتم دم در .... طبق معمول سرویسم دم در منتظرم بود ......
با سرویس خصوصیه بد اخلاقم رفتم مدرسه......
همزمان با من عسل هم رسید...........
رمان دیدن دوباره ی تو
صیح با صدای گند این سینا بیدار شدم..........
سینا _ ســـتــارهــ...... ستاره .... اهوووی... ستاره .... چشم پلنگی پاشو دیگه......
تا این حرف رو زد سیخ سر جام نشستم ..... و داد زدم......
ستاره _ چیــــ ......گفتی .... یه بار دیگه بگو !!...
سینا در حالی کهمیرفت سمت در گفت : چشــم پلــنگی ....
تا اینو گفت ..... مثل فشنگ ... پاشدم ...
دویدم دنبالش و داد زدمــــ..........
ستاره : سیناااااااا ......میکشمت..... نه.... نه اصلا چرا بکشمت .....
میرم قضیه ی محسن رو به پریا میگم .......😏 😏 ........تا اینو بهش گفتم مثل کسایی که برق گرفتتشون باش یه متر پرید هوا........
بعدش که به خودش اومد گفت ........
سینا _ خواهری ..... خواهر گلم.... چشم خوشگله ی داداشی...
مرگ من به پریا چیزی نگو.... لطفا ...... 😩 😩
قیافش رو که دیدم .... دلم براش سوخت ....... ولی باید از مهربون بودنش نهایت استفاده رو میبردم......
ستاره _ باشه......ولــــی شرط داره.........
سینا تا این رو شنید بال در اورد و گفت :هرچی باشه قبولهــ....
ستاره _هرچیـــ......😉 😉
سینا _ آره .... هرچیــ......
خوشحال دستم رو بردم جلو و گفتم ......
ستاره _ کارت بانکیت رو لطف کن با رمزش بهم بدهــ......
تا ابن رو بهش گفتم لبخند از رو لبش رفت و گفت : ککـــااررت بانکیم.......😨
لبخندی زدم و گفتم .........
ستاره _ yes😜 😜 😆
سینا آب دهنش رو قورت داد... و گفت .......
سینا_ راه حل دیگه ای نیست........😧 😧 😕
ستاره _ چرا هست......
سینا توی پوست خودش نمیگنجید و با خوشحالی گفت ....
سینا _ خببببب ..... چیههه......
ستاره _میرم تمامی قضیه ی اینکه با محسن قلیون کشیدی رو به پریا میگم ....... خودتم که میدونی پریا از اینکه کسی زیر قولش بزنه متنفرهــــ..........
سینا پوفی از سر کلافه گی کشید و دست کرد .. توی جیب شلوار جینش و کارتش رو بهم داد......
با خوشحالی کارت رو ازش گرفتم ..... رمز کارت هم یادداشت کردم.......
رفتم توی اتاقم و طبق معمول لباس فرم اتیقه ی مدرسم رو پوشیدم مو هامم یکم ریختم بیرون ....
چون پوستن حساس بود یکم کرم .زد آفتاب هم زدم و پیش به سوی اتیقه خونه.......
رفتم دم در .... طبق معمول سرویسم دم در منتظرم بود ......
با سرویس خصوصیه بد اخلاقم رفتم مدرسه......
همزمان با من عسل هم رسید...........
۲.۷k
۰۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.