پارت هفتادوپنج
#پارت_هفتادوپنج
یک ماه بعد
صبح با صدای ساعت از خواب بیدار شدم لعنتی
ی چشمم رو باز کردم و ی نگاه به ساعت که داشت غش میکرد کردم
اومــای گاااد ساعت هفت و نیمه ساعت هشت ونیم کلاس دارم
سریع بلند شدم که چشمم خورد به ادرین که تو عالم خواب بود با فکر شیطانی که به سرم زد بالشت کنار تخت رو برداشتم و بردم بالا محکم فرود اوردم رو سر ادرین و چند بار محکم زدمش که با عربده از خواب بلند شد
با چشمای سرخ مثل مرغ زخمی نگام میکرد ی لبخند دندون نما زدم و پریدم توی حموم که صداش اومد
ادرین - (با داد) تو که گمیشی میای بیرون
سرم رو از لای در اوردم بیرون و براش زبونم و دراوردم که دمپایی رو از زمین برداشت و پرت کرد طرفم که در و بستم
تو ی این یک ماهی که ازدواج کردیم رابطمون با هم خوب بوده یعنی نشده باهم دعوا کنیم میدونید چرا چون ما اصلا با هم حرف نمیزنیم زیرا این ادرین خیلی اخلاقش گنده ولی خب منم خوشم میاد شیطونی کنم
وان و پر اب کردم و رفتم نشستم داخلش حالا خوبه حولم اینجا بود مگرنه نمیدونستم باید چه خاکی به سرم میریختم
حوله رو تنم کردم و سرم رو از لای در اوردم بیرون وقتی مطمعن شدم نیستش اروم اومدم بیرون برگشتم ودر حموم رو بستم و پاورچین پاورچین رفتم طرف کمدم که با صداش نیم متر پریدم بالا و برگشتم طرفش و دستم و گذاشتم رو قلبم
+ وااااای بچه مگه دلت درد میکنه
با دندونای کلید شده گفت : اره دلم درد میکنه اونم بدجور
همین طور که حرف میزد استیناش رو میزد بالا میومد طرفم
با ی جهش اومد بپره طرفم که جاخالی دادم و دویدم از اتاق بیرون
از پله ها پایین رفتم و سریع ی نگاه به ساعت انداختم ۷:۴۵ بود
پشت سرم رو نگاه کردم فاصله ای باهام نداشت پا گذاشتم به فرار
+ ههه نمیتونی بهم برسی
ادرین - حالا میبینیم
صدای خنده هامون کل خونه رو گرفته بود
دیگه خسته شدم برگشتم طرفش و تا خواستم بگم بسه افتاد روم منم اوفتادم رو کاناپه
ازم جدا شد و گفت : حالا دیدی گرفتمت
با خنده همینطور که نفس نفس میزدم گفتم:قبول نیست من میخواستم بگم بسه
ی لبخند شیطانی زد و گفت : میخواستی بگی نگفتی که
+ خب تو افتادی روم
ادرین - حالا جایزه ی من چیه
+ چیه
ادرین - امممم برام کیک درست کن اونم شکلاتی کرم کاکائو فندوقی هم باشه (همون شکلات صبحونه خودمون)
+ باشه برم کلاس بعد میرم میخرم وسایلاش و میام درست میکنم برای عصرونه
از روم بلند شد و گفت : اوکی میام دنبالت ساعت چند کلاست تموم میشه
+ امروز ی دونه کلاس جبرانی دارم ساعت ده تموم میشه
سرش و تکون داد منم بلند شدم رفتم اماده بشم موهام رو خشک کردم و ی شلوار دامنی زیتونی پوشیدم و ی مانتوی حریر سفید که تا بالای زانوم بود و استیناش روی مچم کش داشت پوشیدم و زیرش ی لباس زیتونی پوشیدم با کفاش عروسکی سفید
یک ماه بعد
صبح با صدای ساعت از خواب بیدار شدم لعنتی
ی چشمم رو باز کردم و ی نگاه به ساعت که داشت غش میکرد کردم
اومــای گاااد ساعت هفت و نیمه ساعت هشت ونیم کلاس دارم
سریع بلند شدم که چشمم خورد به ادرین که تو عالم خواب بود با فکر شیطانی که به سرم زد بالشت کنار تخت رو برداشتم و بردم بالا محکم فرود اوردم رو سر ادرین و چند بار محکم زدمش که با عربده از خواب بلند شد
با چشمای سرخ مثل مرغ زخمی نگام میکرد ی لبخند دندون نما زدم و پریدم توی حموم که صداش اومد
ادرین - (با داد) تو که گمیشی میای بیرون
سرم رو از لای در اوردم بیرون و براش زبونم و دراوردم که دمپایی رو از زمین برداشت و پرت کرد طرفم که در و بستم
تو ی این یک ماهی که ازدواج کردیم رابطمون با هم خوب بوده یعنی نشده باهم دعوا کنیم میدونید چرا چون ما اصلا با هم حرف نمیزنیم زیرا این ادرین خیلی اخلاقش گنده ولی خب منم خوشم میاد شیطونی کنم
وان و پر اب کردم و رفتم نشستم داخلش حالا خوبه حولم اینجا بود مگرنه نمیدونستم باید چه خاکی به سرم میریختم
حوله رو تنم کردم و سرم رو از لای در اوردم بیرون وقتی مطمعن شدم نیستش اروم اومدم بیرون برگشتم ودر حموم رو بستم و پاورچین پاورچین رفتم طرف کمدم که با صداش نیم متر پریدم بالا و برگشتم طرفش و دستم و گذاشتم رو قلبم
+ وااااای بچه مگه دلت درد میکنه
با دندونای کلید شده گفت : اره دلم درد میکنه اونم بدجور
همین طور که حرف میزد استیناش رو میزد بالا میومد طرفم
با ی جهش اومد بپره طرفم که جاخالی دادم و دویدم از اتاق بیرون
از پله ها پایین رفتم و سریع ی نگاه به ساعت انداختم ۷:۴۵ بود
پشت سرم رو نگاه کردم فاصله ای باهام نداشت پا گذاشتم به فرار
+ ههه نمیتونی بهم برسی
ادرین - حالا میبینیم
صدای خنده هامون کل خونه رو گرفته بود
دیگه خسته شدم برگشتم طرفش و تا خواستم بگم بسه افتاد روم منم اوفتادم رو کاناپه
ازم جدا شد و گفت : حالا دیدی گرفتمت
با خنده همینطور که نفس نفس میزدم گفتم:قبول نیست من میخواستم بگم بسه
ی لبخند شیطانی زد و گفت : میخواستی بگی نگفتی که
+ خب تو افتادی روم
ادرین - حالا جایزه ی من چیه
+ چیه
ادرین - امممم برام کیک درست کن اونم شکلاتی کرم کاکائو فندوقی هم باشه (همون شکلات صبحونه خودمون)
+ باشه برم کلاس بعد میرم میخرم وسایلاش و میام درست میکنم برای عصرونه
از روم بلند شد و گفت : اوکی میام دنبالت ساعت چند کلاست تموم میشه
+ امروز ی دونه کلاس جبرانی دارم ساعت ده تموم میشه
سرش و تکون داد منم بلند شدم رفتم اماده بشم موهام رو خشک کردم و ی شلوار دامنی زیتونی پوشیدم و ی مانتوی حریر سفید که تا بالای زانوم بود و استیناش روی مچم کش داشت پوشیدم و زیرش ی لباس زیتونی پوشیدم با کفاش عروسکی سفید
۸.۸k
۰۴ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.