مادرم دردهای سردش را
مادرم دردهای سردش را
ته فنجان صبح حل میکرد
پدرم هی دروغ میخندید
هرچه میرفت پیرتر میشد...
امید_صباغ_نو
ته فنجان صبح حل میکرد
پدرم هی دروغ میخندید
هرچه میرفت پیرتر میشد...
امید_صباغ_نو
۷۵۸
۲۲ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.