پاهایم رفته اند و قلبم در حوالی این پرچین ها خفته است!
پاهایم رفته اند و قلبم در حوالی این پرچین ها خفته است!
دست هایم سویی دیگر یونجه می جوند
گیسوانم را به باد پر داده ام ،تا شاید در سرزمینی دیگر درختی پر بار شوند...
لب هایم را به کلاغ ها پیش کش کرده ام تا گاهی آوازشان بوی مرا به یا د آنان بیاورد که روزی شاید همراه من بوده اند.
و من بی هیچ همراهی با همراهانی بسیار می روم در راستای خط ممتد این لحظه ها وقلب خفته در حوالی این پرچین ها را به دوش می کشم و می گریزم تا سرانجام پس از بیدار شدن،همراهانم در توهم حضورشان چای بنوشند...!
دست هایم سویی دیگر یونجه می جوند
گیسوانم را به باد پر داده ام ،تا شاید در سرزمینی دیگر درختی پر بار شوند...
لب هایم را به کلاغ ها پیش کش کرده ام تا گاهی آوازشان بوی مرا به یا د آنان بیاورد که روزی شاید همراه من بوده اند.
و من بی هیچ همراهی با همراهانی بسیار می روم در راستای خط ممتد این لحظه ها وقلب خفته در حوالی این پرچین ها را به دوش می کشم و می گریزم تا سرانجام پس از بیدار شدن،همراهانم در توهم حضورشان چای بنوشند...!
۶۰۸
۱۴ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.