من از بیراهه ها هستم
من از بیراهه ها هستم
مرا در قصه پیدا کن
درونِ هر چه آشفتست
کنارِ هر سیه چالی که در ذهنِ تو بنهفتست
مرا آن لحظه پیدا کن
که من ها گم شود در من
جدا از گردشِ بی وقفه ی دوران
بسانِ هاله ی کم سوی یک روزن
نه آشوبی نه بیدادی
نه محتاجم به فریادی
دلم در انحصارِ سرگرانی ها
فقط یک واژه وصفِ من شد ، آزادی
من از بیراهه ها هستم
و آگاهانه از جلدم به سوی سایه ها جَستم
به هر سو می رود دستم
به جز تزویر و بیزاری
مپرس از من چرا می سوزی و دم بر نمی آری
چه مسروری چه بیماری
برو حالی مجوی از من
که درهای قضاوت را
به روی تندی افکارِ تو بستم
و چون برگِ سفیدِ سبز اندیشی
به دور از روشنی رستم
من از بیراهه ها هستم
مرا در قصه پیدا کن
درونِ هر چه آشفتست
کنارِ هر سیه چالی که در ذهنِ تو بنهفتست
مرا آن لحظه پیدا کن
که من ها گم شود در من
جدا از گردشِ بی وقفه ی دوران
بسانِ هاله ی کم سوی یک روزن
نه آشوبی نه بیدادی
نه محتاجم به فریادی
دلم در انحصارِ سرگرانی ها
فقط یک واژه وصفِ من شد ، آزادی
من از بیراهه ها هستم
و آگاهانه از جلدم به سوی سایه ها جَستم
به هر سو می رود دستم
به جز تزویر و بیزاری
مپرس از من چرا می سوزی و دم بر نمی آری
چه مسروری چه بیماری
برو حالی مجوی از من
که درهای قضاوت را
به روی تندی افکارِ تو بستم
و چون برگِ سفیدِ سبز اندیشی
به دور از روشنی رستم
من از بیراهه ها هستم
۷۳۲
۳۱ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.