" دخیل "
" دخیل "
ابوالفضل - 4ساله - رگ اضافه در قلب
صدای زنگ ساعت مرا به خود می آورد. وقت نماز شده است ،از جا بلند میشوم و به حیاط میروم ، روی لبه حوض می نشینم و به آب خیره میشوم و با انگشتانم به آب تلاطم می دهم و با خود می پرسم که چرا زندگیمان به یکباره چنین تلاطمی گرفت؟
شوهرم عاشق بچه بود ،از وقتی که باهم ازدواج کردیم همیشه حرف بچه را میزد، مدام از او و آینده اش و اسمهایی که برایش انتخاب کرده بود حرف میزد. دوست داشت بچه اولش پسر باشد، یک دوجین اسم انتخاب کرده بود، یاسین، بیژن، فرهاد...
بچه اما روز ولادت حضرت اباالفضل به دنیا آمد و به قول مادرشوهرم اسمش را با خودش آورده بود.
چند ماه از تولد پسرم نگذشته بود که متوجه شدم ضربان قلبش شدید شده است. اورا نزد دکتر بردم. دکتر بعد از معاینه گفت: متاسفانه قلب کودک شما دارای رگ اضافی ست.
گفتم: یعنی چی دکتر ؟باید چکار کنیم؟
گفت: باید بستری بشه، شایدم نیاز به عمل جراحی باشه.
انگار آسمان بر سرم خراب شد. در دلم درد بدبختی را حس کردم. هر چقدر سعی کردم بغضم را فرو بدهم نشد. چشمانم بی اختیار سوخت و گریه ام سکوت اتاق را ترکاند.
پسرم رادر بیمارستان بستری کردیم ومن با لحظه های زمان قطره قطره آب شدم. از خدا خواستم بهم صبر و تحمل بده.
دکتر فرشته قادر متخصص قلب بیمارستان بوعلی همچون فرشته ای مهربان تمام تلاش خود را در درمان پسرم به کار بست.
چندسال گذشت و ما در طول این سالها مدام در راه بیمارستان بودیم. آزمایشهای مختلف ،اسکن، اکو قلبی و عدم نشانه ای از بهبودی نشان از جدی بودن بیماری کودکم داشت.
آخرین بار که کودکم حالش وخیم شد دکتر دستور داد فورا در بخش ICU بستری شود و در حالیکه همه از درمانش قطع امید کرده بودند من او را از صاحب نامش طلب کردم و گریستم.
به نام حضرت اباالفضل سفره ای در خانه انداختم و شب را در امامزاده (پهنه کلا) دخیل بستم و به خواندن دعای توسل مشغول شدم.
وقتی به نام امام رضا (ع) رسیدم تمام تنم لرزید. لحظه ای که خستگی بر من مستولی شد و پلکهایم فرو افتاد، حضرت اباالفضل را در عالم رویا دیدم که گفت: چرا وقتی امام رئوفى چون رضا (ع) داری از من طلب شفا میکنی؟
از خواب پریدم و خوابم را برای شوهرم تعریف کردم. پرسید دوس داری بریم مشهد؟ دخیل آقا؟
گفتم پس ابوالفضل چی؟ من بدون پسرم نمیام، امام رضا اگه بخواد شفا بده از راه دور هم میتونه، اصل دلمونه که دخیل عنایت آقا بستیم.
شوهرم با چشمانی که بارقه تسلیم از آن ساطع بود به من نگریست و گفت پس دلتو گره بزن به عنایت آقا.
صبح فردا به بیمارستان رفتم و پارچه سبزی را به پرستار دادم تا به دست کودکم ببندد. پرستار نگاه غمگینی به من انداخت و با ناامیدی پذیرفت.
همانجا تا روز بعد به انتظار نشستم . صبح وقتی گروه پزشکی آمدند و پسرم را معاینه کردند با شگفتی گفتند که مشکل تنفسی برطرف شده و برای درمان رگهاى اضافی باید مدتی صبر کنیم تا مقدمات عمل جراحی قلب مهیا گردد.
چند ماه بعد برای انجام عمل قلب دوباره به بیمارستان رفتیم. دکتر قبل از بستری کردن ابوالفضل را معاینه کرد و با نگاهی پراز تردید رو به ما کرد و پرسید آیا پسرتان تحت مداوای پزشک دیگری بوده و یا داروى خاصی مصرف کرده؟
من به شوهرم و او به من خیره شد. لحظه ای بینمان به سکوت گذشت.
دکتر پاسخ ما را از نگاه بی جوابمان دریافت و گفت: عجیبه ، از رگهای اضافی هیچ اثری نمی بینم.
من ماجرای توسلم به امام رضا و خوابی را که دیده بودم را برایش تعریف کردم.
دکتر لبخندی زد و گفت: این یه معجزه ست.
من پر از شادمانی شدم. آری نذر شفایم پذیرفته شده بود و امام مهربان از راه دور عنایتش را دریغ نکرده بود.
ابوالفضل - 4ساله - رگ اضافه در قلب
صدای زنگ ساعت مرا به خود می آورد. وقت نماز شده است ،از جا بلند میشوم و به حیاط میروم ، روی لبه حوض می نشینم و به آب خیره میشوم و با انگشتانم به آب تلاطم می دهم و با خود می پرسم که چرا زندگیمان به یکباره چنین تلاطمی گرفت؟
شوهرم عاشق بچه بود ،از وقتی که باهم ازدواج کردیم همیشه حرف بچه را میزد، مدام از او و آینده اش و اسمهایی که برایش انتخاب کرده بود حرف میزد. دوست داشت بچه اولش پسر باشد، یک دوجین اسم انتخاب کرده بود، یاسین، بیژن، فرهاد...
بچه اما روز ولادت حضرت اباالفضل به دنیا آمد و به قول مادرشوهرم اسمش را با خودش آورده بود.
چند ماه از تولد پسرم نگذشته بود که متوجه شدم ضربان قلبش شدید شده است. اورا نزد دکتر بردم. دکتر بعد از معاینه گفت: متاسفانه قلب کودک شما دارای رگ اضافی ست.
گفتم: یعنی چی دکتر ؟باید چکار کنیم؟
گفت: باید بستری بشه، شایدم نیاز به عمل جراحی باشه.
انگار آسمان بر سرم خراب شد. در دلم درد بدبختی را حس کردم. هر چقدر سعی کردم بغضم را فرو بدهم نشد. چشمانم بی اختیار سوخت و گریه ام سکوت اتاق را ترکاند.
پسرم رادر بیمارستان بستری کردیم ومن با لحظه های زمان قطره قطره آب شدم. از خدا خواستم بهم صبر و تحمل بده.
دکتر فرشته قادر متخصص قلب بیمارستان بوعلی همچون فرشته ای مهربان تمام تلاش خود را در درمان پسرم به کار بست.
چندسال گذشت و ما در طول این سالها مدام در راه بیمارستان بودیم. آزمایشهای مختلف ،اسکن، اکو قلبی و عدم نشانه ای از بهبودی نشان از جدی بودن بیماری کودکم داشت.
آخرین بار که کودکم حالش وخیم شد دکتر دستور داد فورا در بخش ICU بستری شود و در حالیکه همه از درمانش قطع امید کرده بودند من او را از صاحب نامش طلب کردم و گریستم.
به نام حضرت اباالفضل سفره ای در خانه انداختم و شب را در امامزاده (پهنه کلا) دخیل بستم و به خواندن دعای توسل مشغول شدم.
وقتی به نام امام رضا (ع) رسیدم تمام تنم لرزید. لحظه ای که خستگی بر من مستولی شد و پلکهایم فرو افتاد، حضرت اباالفضل را در عالم رویا دیدم که گفت: چرا وقتی امام رئوفى چون رضا (ع) داری از من طلب شفا میکنی؟
از خواب پریدم و خوابم را برای شوهرم تعریف کردم. پرسید دوس داری بریم مشهد؟ دخیل آقا؟
گفتم پس ابوالفضل چی؟ من بدون پسرم نمیام، امام رضا اگه بخواد شفا بده از راه دور هم میتونه، اصل دلمونه که دخیل عنایت آقا بستیم.
شوهرم با چشمانی که بارقه تسلیم از آن ساطع بود به من نگریست و گفت پس دلتو گره بزن به عنایت آقا.
صبح فردا به بیمارستان رفتم و پارچه سبزی را به پرستار دادم تا به دست کودکم ببندد. پرستار نگاه غمگینی به من انداخت و با ناامیدی پذیرفت.
همانجا تا روز بعد به انتظار نشستم . صبح وقتی گروه پزشکی آمدند و پسرم را معاینه کردند با شگفتی گفتند که مشکل تنفسی برطرف شده و برای درمان رگهاى اضافی باید مدتی صبر کنیم تا مقدمات عمل جراحی قلب مهیا گردد.
چند ماه بعد برای انجام عمل قلب دوباره به بیمارستان رفتیم. دکتر قبل از بستری کردن ابوالفضل را معاینه کرد و با نگاهی پراز تردید رو به ما کرد و پرسید آیا پسرتان تحت مداوای پزشک دیگری بوده و یا داروى خاصی مصرف کرده؟
من به شوهرم و او به من خیره شد. لحظه ای بینمان به سکوت گذشت.
دکتر پاسخ ما را از نگاه بی جوابمان دریافت و گفت: عجیبه ، از رگهای اضافی هیچ اثری نمی بینم.
من ماجرای توسلم به امام رضا و خوابی را که دیده بودم را برایش تعریف کردم.
دکتر لبخندی زد و گفت: این یه معجزه ست.
من پر از شادمانی شدم. آری نذر شفایم پذیرفته شده بود و امام مهربان از راه دور عنایتش را دریغ نکرده بود.
۵.۱k
۰۹ شهریور ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.