فیک suga
#درخواستی
part2
+ن..نه این واقعی نیست تو داری شوخی می کنی دیگه که نه ؟
_متاسفم بچه جون اما نباید به آدم اشتباهی اعتماد میکردی (شلیک)
+نههههه
[بیدار شدن از خواب]
_(نفس نفس)ما...مامانننن (داد)
=[باز گردن در اتاق]جونم پسرم! ای وای خاک به سرم چت شده چرا تختت پر از خونههه؟(هول)
_<تازه متوجه زخمم که باز شده بود و خون مثل رود ازش سرازیر شده بود شدم! این چرا اینجوری شد؟!>
نمیدونم مامان فک کنم بخاطر اینکه بد خوابیدم
+زودباش بلند شو ببرمت بیمارستان بخیه بزنن واست
_اشکال نداره خودم درستش میکنم
+مگه این خشتک شلواره که بتونی؟؟ پاشو ببینم بچه زودباش !
_خیر سرم قاتل زنجیره ایم(زیر لب)باشه الان میام
+باش عجله کن نمیخوام چیزیت بشه [بیرون رفتن]
_[بلند شدم و لباس عوض کردم و با یه پارچه روی زخمم فشار دادم .رفتم طبقه پایین و با اسرار مامانم رو راضی کردم به تنهایی برم .سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت بیمارستان .وارد که شدم نمیدونم چی شد که بیهوش شدم ]
3ساعت بعد
با احساس سوزش از خواب بیدار شدم به اطراف نگاه کردم که دیدم یه خانم مسن داره سرم داخل دستم رو بیرون میکشه
شوگا: خانم؟!
..:آه پسرم بیدار شدی؟!خوب شد به موقع رسوندت وگرنه زنده نمیموندی
شوگا: رسوندت؟منظورتون چیه؟
...: راستشو بخواید من موقع بیهوش شدن شما کنار بیمارستان بودم که سریع خانم دکتر بخاطر شرایط زخمتون همونجا عمل رو انجام دادو نجات پیدا کردید
شوگا:آهااا خب من کی میتونم مرخص بشم
ناشناس: نگران نباش بعد از اینکه به قولت عمل کردی!
شوگا:...
-----------------------
سهلاممم چطور بود؟خوشتون اومد؟حمایت؟ حدس بزنید اون ناشناس کی بود؟؟؟؟
part2
+ن..نه این واقعی نیست تو داری شوخی می کنی دیگه که نه ؟
_متاسفم بچه جون اما نباید به آدم اشتباهی اعتماد میکردی (شلیک)
+نههههه
[بیدار شدن از خواب]
_(نفس نفس)ما...مامانننن (داد)
=[باز گردن در اتاق]جونم پسرم! ای وای خاک به سرم چت شده چرا تختت پر از خونههه؟(هول)
_<تازه متوجه زخمم که باز شده بود و خون مثل رود ازش سرازیر شده بود شدم! این چرا اینجوری شد؟!>
نمیدونم مامان فک کنم بخاطر اینکه بد خوابیدم
+زودباش بلند شو ببرمت بیمارستان بخیه بزنن واست
_اشکال نداره خودم درستش میکنم
+مگه این خشتک شلواره که بتونی؟؟ پاشو ببینم بچه زودباش !
_خیر سرم قاتل زنجیره ایم(زیر لب)باشه الان میام
+باش عجله کن نمیخوام چیزیت بشه [بیرون رفتن]
_[بلند شدم و لباس عوض کردم و با یه پارچه روی زخمم فشار دادم .رفتم طبقه پایین و با اسرار مامانم رو راضی کردم به تنهایی برم .سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت بیمارستان .وارد که شدم نمیدونم چی شد که بیهوش شدم ]
3ساعت بعد
با احساس سوزش از خواب بیدار شدم به اطراف نگاه کردم که دیدم یه خانم مسن داره سرم داخل دستم رو بیرون میکشه
شوگا: خانم؟!
..:آه پسرم بیدار شدی؟!خوب شد به موقع رسوندت وگرنه زنده نمیموندی
شوگا: رسوندت؟منظورتون چیه؟
...: راستشو بخواید من موقع بیهوش شدن شما کنار بیمارستان بودم که سریع خانم دکتر بخاطر شرایط زخمتون همونجا عمل رو انجام دادو نجات پیدا کردید
شوگا:آهااا خب من کی میتونم مرخص بشم
ناشناس: نگران نباش بعد از اینکه به قولت عمل کردی!
شوگا:...
-----------------------
سهلاممم چطور بود؟خوشتون اومد؟حمایت؟ حدس بزنید اون ناشناس کی بود؟؟؟؟
۲.۹k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.