18 ابان 97
18 ابان 97
Me
من در کنار پنجره دیدم
با خود مرا پاییز میبلعید
چشمان اشک الود و بیمارم
یخ بستن دریاچه ها را دید
دریاچه ایی جاری ز خون من
خونی که با قلب تو میلرزید
دستان سردم برگ هارا در
فصل خزان با درد میپیچید
من بودم و یک عمر درگیری
من ماندم و یک عشق با تردید
رفتی قدمهایت بجا مانده
ردی که امید مرا بر چید
پیراهنت همچون هیولایی
بر قامتم با مشت میکوبید
پیراهنی جا مانده در بستر
هر جای این کاشانه میرویید
عکسی که پشت قاب ساعت بود
در کسری از یک ثانیه پوسید
در پشت این جام پر از خالی
در انتظار بوسه ات مردم
جای تو عزراییل حاضر بود
لبهای لرزان مرا بوسید
پایم به سوی مرگ مشتاق است
در پیش رویم پنجره باز است
وقتی که از چشمت من افتادم
جان را به دستان خزان دادم
با یک بغل احساس نافرجام
در پیکری یخ بسته و ناکام
با خنجری در پشت جامانده
با خاطراتی تلخ و پر ابهام
از پنجره سویت سرازیرم
با خاطراتی تلخ درگیرم
باشد که جسمم را درآویزی
با برگهای زرد پاییزی
با دستهایت شستشویم ده
با شعر های شمس تبریزی
جای هزارن ایه و سوره
یک خط مرا مهمان قیصر کن
یک بیت از بانوی فرخزاد
یک قصه از استاد پاریزی
غسلم بده با ان شرابی که
جا مانده از تو گوشه ی میزم
بی هر دعا و ورد و الحمدی
من از دعای مفت لبریزم
با دستهایت بر مزارم کن
یک بوسه بر لبهای زارم کن
مشتی تراب از گوشه ی قبرم
مهمان چشمهای تارم کن
میبوسمت عشقم خداحافظ
میبوسمت با غم خداحافظ
Me
من در کنار پنجره دیدم
با خود مرا پاییز میبلعید
چشمان اشک الود و بیمارم
یخ بستن دریاچه ها را دید
دریاچه ایی جاری ز خون من
خونی که با قلب تو میلرزید
دستان سردم برگ هارا در
فصل خزان با درد میپیچید
من بودم و یک عمر درگیری
من ماندم و یک عشق با تردید
رفتی قدمهایت بجا مانده
ردی که امید مرا بر چید
پیراهنت همچون هیولایی
بر قامتم با مشت میکوبید
پیراهنی جا مانده در بستر
هر جای این کاشانه میرویید
عکسی که پشت قاب ساعت بود
در کسری از یک ثانیه پوسید
در پشت این جام پر از خالی
در انتظار بوسه ات مردم
جای تو عزراییل حاضر بود
لبهای لرزان مرا بوسید
پایم به سوی مرگ مشتاق است
در پیش رویم پنجره باز است
وقتی که از چشمت من افتادم
جان را به دستان خزان دادم
با یک بغل احساس نافرجام
در پیکری یخ بسته و ناکام
با خنجری در پشت جامانده
با خاطراتی تلخ و پر ابهام
از پنجره سویت سرازیرم
با خاطراتی تلخ درگیرم
باشد که جسمم را درآویزی
با برگهای زرد پاییزی
با دستهایت شستشویم ده
با شعر های شمس تبریزی
جای هزارن ایه و سوره
یک خط مرا مهمان قیصر کن
یک بیت از بانوی فرخزاد
یک قصه از استاد پاریزی
غسلم بده با ان شرابی که
جا مانده از تو گوشه ی میزم
بی هر دعا و ورد و الحمدی
من از دعای مفت لبریزم
با دستهایت بر مزارم کن
یک بوسه بر لبهای زارم کن
مشتی تراب از گوشه ی قبرم
مهمان چشمهای تارم کن
میبوسمت عشقم خداحافظ
میبوسمت با غم خداحافظ
۹.۷k
۰۹ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.