الناز:واااای چقدجوبدیه حرف بزنیددیگه
الناز:واااای چقدجوبدیه حرف بزنیددیگه
من:خب چی بگیم
لاله:مثلاازاینجاشروع کنیم که شمادوتاچطوباهم آشناشدید
آرمان:ارع واقعامن خیلی دوس دارم ببینم چطودل این دیودوسروبردی
گوریل:هویی
من:باتعجب دیودوسرچرا
ساسان:ارع چراتعجب کردی بع نظرت شایسته ترین لقب براش نیس
من:نع
گوریل انگشتاشولایه انگشتام سرداد
امیر:بیچاره اینونگه چی بگه بالاخره که تنهامیشن
ازتعجب چشمام چهارتاشده بودن واندکی ترس یعنی گوریل چطوریه که اینااین لقبوبهش دادن ولی اگه انصافی بگم تاالان که اخلاقش ازنظرمن عالیع
گوریل:خفه شیدبابادختربیچارع ترسید
نازی باخنده بایدم بترسه حق دارع والا
سانای باکلی عفاده روبع من:حالاواقعاچن سال رومخ امیرکارکردی که بالاخره گرفتت
اگه بگم دودازکلم بلندمیشددروغ نگفتم داشتم دهنموبازمیکردم که کلی فوش نثارش کنم کع گوریل زودترشروع بع حرف زدن کرد:یه ثانیه شایدم کمتردرحدیه نگاه بااین حرفش صدایه خنده وهوووووکشیدن بچهابلندشدمنم که نیشموتاجایی که خداتعین کردع بودشایدم بیشتربازکردم
وبه قیافه اون دختره شبیه غازکه عین لبوشدع بودنگامیکردموکیف میکردم
واییی که چقدازگوریل متشکربودم هم بخاطرضایع کردن این دختره عفاده ایی همم بخاطراینکه نزاشت من دهنموبازکنم چون قطعایکی ازحرفام این بودکه حالااین گوریل توفه ایم نیس دراین حدبیشعورم😐
النازروبع بنفشه خب عزیزم توبگوچطوباآقانیماآشناشدید
بنفشه:دخترعموپسرعمویم
الناز:خب خب دارع ژزاب میشع
بنفشه که دستش قفله دسه نیمابودزل زدبهش وگف:چن سال بودکه عاشقه هم بودیم ولی هم نیمامیترسیدبیادواعتراف کنه هم من که آخرم نیمازنگ زدومنوبه یع شام دعوت کردکه اونجاگف دوستم دارع واون گونه شدکه اینگونه شد
وااای یاداونوقتااوفتادم انگاردوباره همه چی برام تازه شدموقع هایی که ماهان بوددرس اونموقع هام زیادخوب نبودن ولی دوسشون داشتم یعنی الان کجاس چیکارمیکنه دوباره عاشق شده یانع شاید شایدوهزاران شایدی که داشتم ازخودم میپرسیدم که جوابی براشون نداشتم همیشه ازاین سوالایی که جواباشوآدمایی میدونن کع ازم دورن متنفربودم
گوریل:الناجان عزیزم
ازفکربیرون اومدم:بله
گوریل:حواست کجاس یه ساعت نازی دارع صدات میکنه
باتعجب:منو
گوریل:بله
من:جانم ببخشیدحواسم نبودروبع نازی
نازی باخنده هیچی بابامیگفتم که ماباالنازداریم میریم wcمیری
من:نه عزیزم
نازیوالنازپاشدن ورفتن
سنگینیه نگاهه گوریلوحس میکردم
برگشتم بع طرفش
من:چیزی شده
غم همیشگی توچشماش بود
گوریل:خوش بع حالش که باهرخاطره ساده ایی یادش می افتی
دوس ندارم اون غمی روتوچهرت ببینم که فقدوقتی بهش فکرمیکنی خودشونشون میده
چیزی برایه گفتن نداشتم چیزی برای عاشقی که انقدرعاشقمه که تک تک رفتاره ونگاهامومیدونه نداشتم بگم
صورتموبه سمت مخالف برگردوندم غم توچشماش اذیتم میکرد
دنبال کنندگان عزیزلطفانظربدیددیرپارت گذاشتم یکی ازدلایلش اینه چون اشتیاقی ندارم براپارت گذاشتن چون نظرتون رونمیدونم حس میکنم دوس ندارید
#فرخنده باشیدشبتون خوش
من:خب چی بگیم
لاله:مثلاازاینجاشروع کنیم که شمادوتاچطوباهم آشناشدید
آرمان:ارع واقعامن خیلی دوس دارم ببینم چطودل این دیودوسروبردی
گوریل:هویی
من:باتعجب دیودوسرچرا
ساسان:ارع چراتعجب کردی بع نظرت شایسته ترین لقب براش نیس
من:نع
گوریل انگشتاشولایه انگشتام سرداد
امیر:بیچاره اینونگه چی بگه بالاخره که تنهامیشن
ازتعجب چشمام چهارتاشده بودن واندکی ترس یعنی گوریل چطوریه که اینااین لقبوبهش دادن ولی اگه انصافی بگم تاالان که اخلاقش ازنظرمن عالیع
گوریل:خفه شیدبابادختربیچارع ترسید
نازی باخنده بایدم بترسه حق دارع والا
سانای باکلی عفاده روبع من:حالاواقعاچن سال رومخ امیرکارکردی که بالاخره گرفتت
اگه بگم دودازکلم بلندمیشددروغ نگفتم داشتم دهنموبازمیکردم که کلی فوش نثارش کنم کع گوریل زودترشروع بع حرف زدن کرد:یه ثانیه شایدم کمتردرحدیه نگاه بااین حرفش صدایه خنده وهوووووکشیدن بچهابلندشدمنم که نیشموتاجایی که خداتعین کردع بودشایدم بیشتربازکردم
وبه قیافه اون دختره شبیه غازکه عین لبوشدع بودنگامیکردموکیف میکردم
واییی که چقدازگوریل متشکربودم هم بخاطرضایع کردن این دختره عفاده ایی همم بخاطراینکه نزاشت من دهنموبازکنم چون قطعایکی ازحرفام این بودکه حالااین گوریل توفه ایم نیس دراین حدبیشعورم😐
النازروبع بنفشه خب عزیزم توبگوچطوباآقانیماآشناشدید
بنفشه:دخترعموپسرعمویم
الناز:خب خب دارع ژزاب میشع
بنفشه که دستش قفله دسه نیمابودزل زدبهش وگف:چن سال بودکه عاشقه هم بودیم ولی هم نیمامیترسیدبیادواعتراف کنه هم من که آخرم نیمازنگ زدومنوبه یع شام دعوت کردکه اونجاگف دوستم دارع واون گونه شدکه اینگونه شد
وااای یاداونوقتااوفتادم انگاردوباره همه چی برام تازه شدموقع هایی که ماهان بوددرس اونموقع هام زیادخوب نبودن ولی دوسشون داشتم یعنی الان کجاس چیکارمیکنه دوباره عاشق شده یانع شاید شایدوهزاران شایدی که داشتم ازخودم میپرسیدم که جوابی براشون نداشتم همیشه ازاین سوالایی که جواباشوآدمایی میدونن کع ازم دورن متنفربودم
گوریل:الناجان عزیزم
ازفکربیرون اومدم:بله
گوریل:حواست کجاس یه ساعت نازی دارع صدات میکنه
باتعجب:منو
گوریل:بله
من:جانم ببخشیدحواسم نبودروبع نازی
نازی باخنده هیچی بابامیگفتم که ماباالنازداریم میریم wcمیری
من:نه عزیزم
نازیوالنازپاشدن ورفتن
سنگینیه نگاهه گوریلوحس میکردم
برگشتم بع طرفش
من:چیزی شده
غم همیشگی توچشماش بود
گوریل:خوش بع حالش که باهرخاطره ساده ایی یادش می افتی
دوس ندارم اون غمی روتوچهرت ببینم که فقدوقتی بهش فکرمیکنی خودشونشون میده
چیزی برایه گفتن نداشتم چیزی برای عاشقی که انقدرعاشقمه که تک تک رفتاره ونگاهامومیدونه نداشتم بگم
صورتموبه سمت مخالف برگردوندم غم توچشماش اذیتم میکرد
دنبال کنندگان عزیزلطفانظربدیددیرپارت گذاشتم یکی ازدلایلش اینه چون اشتیاقی ندارم براپارت گذاشتن چون نظرتون رونمیدونم حس میکنم دوس ندارید
#فرخنده باشیدشبتون خوش
۳.۸k
۰۲ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.