شاید ,,,,,,,,,,,,,, اگر ورق تاریخ ،، بر میگشت، بسمتت، من
شاید ,,,,,,,,,,,,,, اگر ورق تاریخ ،، بر میگشت، بسمتت، من ،،،،،،،،،،، پشت دروازه ی
چشمانت،،،،، شور مینواختم ، و از دنگ دنگ، ساعت خواب الوده، شعری می یافتم ،
که تقدیر عاشقیم را ، عوض میکرد، قصه ها گمان
کرده اندمیرفتم پی کارم،،، چقدر توهم دارند،، تقدیر هم بر میگشت باز،
دیوانه تر از قبل ،،، از چشمانت،،، اسطوره ای میساختم.
چشمانت،،،،، شور مینواختم ، و از دنگ دنگ، ساعت خواب الوده، شعری می یافتم ،
که تقدیر عاشقیم را ، عوض میکرد، قصه ها گمان
کرده اندمیرفتم پی کارم،،، چقدر توهم دارند،، تقدیر هم بر میگشت باز،
دیوانه تر از قبل ،،، از چشمانت،،، اسطوره ای میساختم.
۸۰۵
۰۸ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.