پنجشنبه روز عجیبیست،
پنجشنبه روز عجیبیست،
غرق در حجم زیادی از سردرگمی
آخر هفته است و هراس از شروع بعدی دارد!
پنجشنبه نمیداند چه باید باشد،
یک روز تعطیل در کنار تو،
یا بغضی عمیق در گلوی من.
پنجشنبه گاهی دلش میگیرد،
مثل انسان ها
چای دم میکند،
مینشیند کنارم در حیاط خانه،
گوش میدهد به صدای گذر ابرها
پنجشنبه که میرسد،
نمیدانم چه کنم،
گیر کرده ام میان غروب جمعه،
و چشم هایی که به باز شدن در خشک شدند
غرق در حجم زیادی از سردرگمی
آخر هفته است و هراس از شروع بعدی دارد!
پنجشنبه نمیداند چه باید باشد،
یک روز تعطیل در کنار تو،
یا بغضی عمیق در گلوی من.
پنجشنبه گاهی دلش میگیرد،
مثل انسان ها
چای دم میکند،
مینشیند کنارم در حیاط خانه،
گوش میدهد به صدای گذر ابرها
پنجشنبه که میرسد،
نمیدانم چه کنم،
گیر کرده ام میان غروب جمعه،
و چشم هایی که به باز شدن در خشک شدند
۱.۴k
۲۳ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.