این روزها ...
این روزها ...
دلم زود مے گیرد ، زود مے شڪند...
گاهے هوس مےڪنم همان بچه اے باشم؛
ڪہ وقتے آزارش دادند ؛
چادر مادرش را باز می ڪرد
و پشتِ تورے امن و آرامش ، پناه مے گرفت...
انگار همہ چیز تمام شده بود
انگار دیگر ڪسے با او ڪارے نداشت
انگار فرمانِ آتش بس داده بودند ...
من این روزها
براے بے ڪسی ام آغوشے ندارم
به قدرے از دنیا ترسیده ام
ڪہ هیچ گوشه اے براے دلم امن نیست !
مرا...
به ڪودڪے ام برگردانید ...
جایے ڪہ امن ترین سرپناهِ جهان؛
چادرِ مادرم بود !
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://telegram.me/monlightyy/foad
دلم زود مے گیرد ، زود مے شڪند...
گاهے هوس مےڪنم همان بچه اے باشم؛
ڪہ وقتے آزارش دادند ؛
چادر مادرش را باز می ڪرد
و پشتِ تورے امن و آرامش ، پناه مے گرفت...
انگار همہ چیز تمام شده بود
انگار دیگر ڪسے با او ڪارے نداشت
انگار فرمانِ آتش بس داده بودند ...
من این روزها
براے بے ڪسی ام آغوشے ندارم
به قدرے از دنیا ترسیده ام
ڪہ هیچ گوشه اے براے دلم امن نیست !
مرا...
به ڪودڪے ام برگردانید ...
جایے ڪہ امن ترین سرپناهِ جهان؛
چادرِ مادرم بود !
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://telegram.me/monlightyy/foad
۲.۵k
۱۶ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.