چیزی به او گفتم، خندید
چیزی به او گفتم، خندید
و بین خندههایش گفت: «دیوونه!» و باز خندید،
میخواستم بگویم خب مگر میشود فرد عاقل، صدای خندههای تو را بشنود و از سر ذوق دیوانه نشود؟
ولی سکوت کردم؛ دیوانگی را ترجیح دادم به قطع کردن ریتم خندههای شیرینش، و من دیوانه شدم، دیوانهی او.
#امیررضا_لطفی_پناه
و بین خندههایش گفت: «دیوونه!» و باز خندید،
میخواستم بگویم خب مگر میشود فرد عاقل، صدای خندههای تو را بشنود و از سر ذوق دیوانه نشود؟
ولی سکوت کردم؛ دیوانگی را ترجیح دادم به قطع کردن ریتم خندههای شیرینش، و من دیوانه شدم، دیوانهی او.
#امیررضا_لطفی_پناه
۶۶۹
۱۵ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.