میدانی حالا که هوا سرد است باید کنارم باشی
میدانی حالا که هوا سرد است باید کنارم باشی
دست های کوچکم را بین دست های مردانه ات بگیر و ها کن
من میخندم قلقلکم می آید.
میگویم ادامه نده. ولی تو اخم میکنی ابروهایت را چین میاندازی و صدایت را کمی بالا میبری
مثل وقت هایی که من با حسودی و بدخلقی اعصابت را به هم میریزم.
صدایت را بالا میبری و میگویی
آرام بگیر. سرما میخوری. نمیدانی تو سردرد بگیری من میمیرم؟
آرام میگیرم.
خیلی آرام.
در دلم قندها آب میشوند
اصلا قند چیست؟
دلم ضعف میرود برایت.
میگویی سرما میخوری. بپوشان خودت را
منم در آغوشت جمع شوم و بگذارم آغوشت مرا بپوشاند.
میخندی از این هم سواستفاده گریِ من که در هر حالتی از آغوشت کمک میگیرم.
تمام من در آغوشت جمع میشود و تو نمیدانی واقعا آغوشت تمامِ من است.
اصلا سرما مارا اینگونه ببیند نزدیک نمیشود.
صدایم کن دلبر.
تو که نمیدانی کسی که دل تورا برده باشد چقدر خوشبخت است.
صدایم کن نازنین نازنینه تو بودن عجب حالی دارد.
به من بگو چای میخوری برایت بریزم؟
منم میگویم نه جانِ دلم حضور تو به اندازه ی کافی مرا گرم میکند.
نگاهم میکنی. باعشق
طوری که هیچکس نتوانسته نگاهم میکنی
میگویی: چشم اما اگر سرما خوردی این حرف ها خوبت نمیکند.
من میخندم به این همه سادگیه تو
تو که نمیدانی پادزهر تمام دردهای من تویی.
میپرسی به من میخندی؟؟؟
میگویم آقای من تو که دلیل خنده ی من نیستی.
تو خودِ لبخند منی
میگویی هیچ میدانی چقدر دلبری کردن به تو می آید؟
منم میگویم دل بردن از تو سخت است
دارم تلاشم را میکنم.
تو میخندی به این همه عشوه گریِ من و من عشق میکنم از این لبخندِ تو
چقدر خوشبخت شدن به ما دوتا می آید..
حالا که هوا سرد است باید کنارم باشی
باید باشی...
#دل_نوشته :)
#خودم💔 😔
دست های کوچکم را بین دست های مردانه ات بگیر و ها کن
من میخندم قلقلکم می آید.
میگویم ادامه نده. ولی تو اخم میکنی ابروهایت را چین میاندازی و صدایت را کمی بالا میبری
مثل وقت هایی که من با حسودی و بدخلقی اعصابت را به هم میریزم.
صدایت را بالا میبری و میگویی
آرام بگیر. سرما میخوری. نمیدانی تو سردرد بگیری من میمیرم؟
آرام میگیرم.
خیلی آرام.
در دلم قندها آب میشوند
اصلا قند چیست؟
دلم ضعف میرود برایت.
میگویی سرما میخوری. بپوشان خودت را
منم در آغوشت جمع شوم و بگذارم آغوشت مرا بپوشاند.
میخندی از این هم سواستفاده گریِ من که در هر حالتی از آغوشت کمک میگیرم.
تمام من در آغوشت جمع میشود و تو نمیدانی واقعا آغوشت تمامِ من است.
اصلا سرما مارا اینگونه ببیند نزدیک نمیشود.
صدایم کن دلبر.
تو که نمیدانی کسی که دل تورا برده باشد چقدر خوشبخت است.
صدایم کن نازنین نازنینه تو بودن عجب حالی دارد.
به من بگو چای میخوری برایت بریزم؟
منم میگویم نه جانِ دلم حضور تو به اندازه ی کافی مرا گرم میکند.
نگاهم میکنی. باعشق
طوری که هیچکس نتوانسته نگاهم میکنی
میگویی: چشم اما اگر سرما خوردی این حرف ها خوبت نمیکند.
من میخندم به این همه سادگیه تو
تو که نمیدانی پادزهر تمام دردهای من تویی.
میپرسی به من میخندی؟؟؟
میگویم آقای من تو که دلیل خنده ی من نیستی.
تو خودِ لبخند منی
میگویی هیچ میدانی چقدر دلبری کردن به تو می آید؟
منم میگویم دل بردن از تو سخت است
دارم تلاشم را میکنم.
تو میخندی به این همه عشوه گریِ من و من عشق میکنم از این لبخندِ تو
چقدر خوشبخت شدن به ما دوتا می آید..
حالا که هوا سرد است باید کنارم باشی
باید باشی...
#دل_نوشته :)
#خودم💔 😔
۱۰.۰k
۰۷ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.