آمدی جانم به قربانت صفا آورده ای
آمدی جانم به قربانت صفا آورده ای
درد بی درمان قلبم را دوا آورده ای
دور از روی چوماهت خانه غم بود دل
غمگسارم گشتی و با خود شفا آورده ای
با خودم گفتم اگر آیی سخن ها گویمت
چون بگویم چون لبی پر مدعا آورده ای
روز و شبها را به امید لقایت بوده ام
وعده ها دادی مرا حالا وفا آورده ای
با خودم گفتم ملک ایام هجران شد تمام
آمدی خوش آمدی جانی مرا آورده ای
شعروشراب
درد بی درمان قلبم را دوا آورده ای
دور از روی چوماهت خانه غم بود دل
غمگسارم گشتی و با خود شفا آورده ای
با خودم گفتم اگر آیی سخن ها گویمت
چون بگویم چون لبی پر مدعا آورده ای
روز و شبها را به امید لقایت بوده ام
وعده ها دادی مرا حالا وفا آورده ای
با خودم گفتم ملک ایام هجران شد تمام
آمدی خوش آمدی جانی مرا آورده ای
شعروشراب
۲.۰k
۱۹ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.