************************************************* رمان گن
************************************************* رمان گناهکار قسمت دهم
— این کارا واسه چیه؟!..
بی پروا گفتم: فکر کردی با کی طرفی؟!..یه دختر بی کس و بدبخت که هر کار خواستی باهاش بکنی اره؟..عین یه عروسک تو دستات باهام رفتار می کنی که چی؟که مثلا رئیسه منی ومنم نباید جیکم در بیاد چون هیچ کس نیستم جز یه خدمتکار؟!..
–مگه چی شده؟..از اول قرارمون همین بود..
-نه نبود..قرارمون این نبود..قرارنبود منو بازیچه قرار بدی..مکث کردم و بلندتر گفتم: تو قرارمون بوسیدن نبود مهندس تهرانی…..
چند لحظه با اخم نگام کرد..کلافه تو موهاش دست کشید..
— یعنی این موضوع تو رو ناراحت کرده؟..ما تو بغل هم رقصیدیم و تو در همه حال با من بودی..حالا واسه یه بوسه داری اینکارا رو می کنی؟..پوزخند زد و ادامه داد: جالبه..
حرصم گرفت..یعنی اتفاقی که بینمون افتاد انقدر جلوی چشمش طبیعی بوده که داره اینا رو میگه؟!..حرفش برام سنگین بود..
نمی دونم چرا ولی بغضم گرفت..اما اونقدرا سنگین نبود که نتونم حرفامو بهش بزنم..
– به شایان چی گفتی؟!..گفته بودی که منو واسه چی می خوای؟..واسه بهره بردن تو نقشه هات؟..می خواستی منو یه وسیله قرار بدی واسه رسیدن به چیزهایی که می خواستی؟..تموم مدت داشتی منو بازی می دادی..منو نگه داشتی واسه همین کار آره؟..
با صدایی که سعی داشت بلند نباشه تا نتونه بیرون بره گفت:مگه خودت قبول نکردی تا اخرش باشی؟..
– منه خاک بر سر قبول کردم چون از اون دختره ی عوضی متنفر بودم..خواستم این وسط بهت کمک کنم ..
— مگه غیر از این بود؟..
– تو انگار متوجه نیستی داری چکار می کنی؟..
از کوره در رفت..تموم مدت رو به روی هم گارد گرفته بودیم..
شونه هامو گرفت و پشتمو به سرامیکای سرد چسبوند..جوری که کمرم درد گرفت و اخمام جمع شد..
نگاهه پر از خشمش تو چشمام خیره بود..
زیر لب غرید: من هرکار که بخوام می کنم..اینا رو خوب تو گوشات فرو کن..هیچ چیز وهیچ کس برام مهم نیست..
پوزخند زد..هنوز چشماش لبریز از خشم بود..
— بوسه که چیزی نیست..من اگر بخوام می تونم بدتر از ایناشم به سرت بیارم..پس به پر و پای من نپیچ و کاری که میگم و بکن..
با عصبانیت دستمو بلند کردم و خواستم بزنم تو صورتش که بین زمین و هوا مچمو گرفت..
تقلا کردم دستمو ازاد کنه ولی فایده نداشت..
به اوج رسیده بودم..از کاراش حرصم گرفته بود و حرفاش اتیشم زد..
خونسرد به تقلاهای من نگاه می کرد..به نفس نفس افتادم..
– خیلی خب..حالا که خودت می خوای ..می دونم باید چکار کنم..
با تموم قدرتم هولش دادم عقب ..کمی که ازم فاصله گرفت به طرف در رفتم..
– همه چیزو به شیدا میگم..میگم که من معشوقه ت نیستم و تو..
دستمو گرفت و همچین منو کشید طرف خودش که یه دفعه برگشتم و اگه به موقع کنترلم نکرده بود نقش زمین می شدم..
با خشم کنترل شده ای دندوناش و روی هم سایید ..
— تو غلط می کنی دختره ی احمق..فقط دلم می خواد اینکارو بکنی بعد ببین چه بلایی به سرت میارم..جوری که مثل سگ از کرده ت پشیمون بشی..
-ول کن دستمو..حالا که میگی هر کار بخوای می تونی بکنی منم میگم که بهتره منو دست کم نگیری..
مشکوکانه نگام کرد..
— حرف حسابت چیه دلارام؟!..
-ولم کن..
— گفتم حرف حسابتو بزن..چی می خوای؟!..حس می کنم بی دلیل این حرفا رو نمی زنی..
– من از تو هیچی نمی خوام..فقط بذار برم..
— که بری پیش شیدا و همه ی برنامه هامو خراب کنی؟..
– نــه..
آب دهنمو قورت دادم: منظورم این بود بذار از خونه ت برم..برای همیشه..
چند لحظه بی حرکت زل زد تو چشمام..فکش منقبض شد..
چشمای سرخش رو باریک کرد و گفت: پس بگو..که ازم باج می خوای آره؟!..
— هر اسمی می خوای روش بذار..من حرفی به شیدا و هیچ کس دیگه نمی زنم به شرطی که بذاری برم..
داد زد: خفه شو تا دندوناتو نریختم تو دهنت..قبلام بهت گفتم که تو تا اخر عمرت تو خونه ی من می مونی..مجبوری که بمونی..
– هیچ اجباری تو کار نیست.. اون واسه وقتی بود که پای من وسط این ماجرا کشیده نشده بود..
— به خاطره یه بوسه داری این کارا رو می کنی؟!..
– اون بوسه ای که واسه تو معمولی ِ واسه من خیلی مهمه..تو حقه اینکارو نداشتی..من شاید خدمتکارت باشم ولی برده ت نیستم..قبل از اینکه زیردستت باشم ادمم..
پوزخند زد و یه قدم بهم نزدیک شد..درست جلوی روم ایستاد..
با لحنی خاص و اروم ولی در عین حال عصبی گفت: چیه؟!..با یه بوسه خودت و باخت دادی؟!..نکنه می خوای بگی بار اولت بوده؟!..البته این یه مورد بعیده..دختری مثل تو مگه می تونه خودشو در چنین موقعیت هایی کنترل کنه؟!..
دستمو با خشم مشت کردم و اوردم بالا تا بزنم تو صورتش که نذاشت و باز مچ دستمو گرفت..
— می دونی اگه هر کس دیگه ای بود و این حرکت ازش سر می زد جفت دستاش و خرد می کردم؟!..
– آخرش که یا به دست تو یا به دست شایان کشته میشم پس چرا همین الا
— این کارا واسه چیه؟!..
بی پروا گفتم: فکر کردی با کی طرفی؟!..یه دختر بی کس و بدبخت که هر کار خواستی باهاش بکنی اره؟..عین یه عروسک تو دستات باهام رفتار می کنی که چی؟که مثلا رئیسه منی ومنم نباید جیکم در بیاد چون هیچ کس نیستم جز یه خدمتکار؟!..
–مگه چی شده؟..از اول قرارمون همین بود..
-نه نبود..قرارمون این نبود..قرارنبود منو بازیچه قرار بدی..مکث کردم و بلندتر گفتم: تو قرارمون بوسیدن نبود مهندس تهرانی…..
چند لحظه با اخم نگام کرد..کلافه تو موهاش دست کشید..
— یعنی این موضوع تو رو ناراحت کرده؟..ما تو بغل هم رقصیدیم و تو در همه حال با من بودی..حالا واسه یه بوسه داری اینکارا رو می کنی؟..پوزخند زد و ادامه داد: جالبه..
حرصم گرفت..یعنی اتفاقی که بینمون افتاد انقدر جلوی چشمش طبیعی بوده که داره اینا رو میگه؟!..حرفش برام سنگین بود..
نمی دونم چرا ولی بغضم گرفت..اما اونقدرا سنگین نبود که نتونم حرفامو بهش بزنم..
– به شایان چی گفتی؟!..گفته بودی که منو واسه چی می خوای؟..واسه بهره بردن تو نقشه هات؟..می خواستی منو یه وسیله قرار بدی واسه رسیدن به چیزهایی که می خواستی؟..تموم مدت داشتی منو بازی می دادی..منو نگه داشتی واسه همین کار آره؟..
با صدایی که سعی داشت بلند نباشه تا نتونه بیرون بره گفت:مگه خودت قبول نکردی تا اخرش باشی؟..
– منه خاک بر سر قبول کردم چون از اون دختره ی عوضی متنفر بودم..خواستم این وسط بهت کمک کنم ..
— مگه غیر از این بود؟..
– تو انگار متوجه نیستی داری چکار می کنی؟..
از کوره در رفت..تموم مدت رو به روی هم گارد گرفته بودیم..
شونه هامو گرفت و پشتمو به سرامیکای سرد چسبوند..جوری که کمرم درد گرفت و اخمام جمع شد..
نگاهه پر از خشمش تو چشمام خیره بود..
زیر لب غرید: من هرکار که بخوام می کنم..اینا رو خوب تو گوشات فرو کن..هیچ چیز وهیچ کس برام مهم نیست..
پوزخند زد..هنوز چشماش لبریز از خشم بود..
— بوسه که چیزی نیست..من اگر بخوام می تونم بدتر از ایناشم به سرت بیارم..پس به پر و پای من نپیچ و کاری که میگم و بکن..
با عصبانیت دستمو بلند کردم و خواستم بزنم تو صورتش که بین زمین و هوا مچمو گرفت..
تقلا کردم دستمو ازاد کنه ولی فایده نداشت..
به اوج رسیده بودم..از کاراش حرصم گرفته بود و حرفاش اتیشم زد..
خونسرد به تقلاهای من نگاه می کرد..به نفس نفس افتادم..
– خیلی خب..حالا که خودت می خوای ..می دونم باید چکار کنم..
با تموم قدرتم هولش دادم عقب ..کمی که ازم فاصله گرفت به طرف در رفتم..
– همه چیزو به شیدا میگم..میگم که من معشوقه ت نیستم و تو..
دستمو گرفت و همچین منو کشید طرف خودش که یه دفعه برگشتم و اگه به موقع کنترلم نکرده بود نقش زمین می شدم..
با خشم کنترل شده ای دندوناش و روی هم سایید ..
— تو غلط می کنی دختره ی احمق..فقط دلم می خواد اینکارو بکنی بعد ببین چه بلایی به سرت میارم..جوری که مثل سگ از کرده ت پشیمون بشی..
-ول کن دستمو..حالا که میگی هر کار بخوای می تونی بکنی منم میگم که بهتره منو دست کم نگیری..
مشکوکانه نگام کرد..
— حرف حسابت چیه دلارام؟!..
-ولم کن..
— گفتم حرف حسابتو بزن..چی می خوای؟!..حس می کنم بی دلیل این حرفا رو نمی زنی..
– من از تو هیچی نمی خوام..فقط بذار برم..
— که بری پیش شیدا و همه ی برنامه هامو خراب کنی؟..
– نــه..
آب دهنمو قورت دادم: منظورم این بود بذار از خونه ت برم..برای همیشه..
چند لحظه بی حرکت زل زد تو چشمام..فکش منقبض شد..
چشمای سرخش رو باریک کرد و گفت: پس بگو..که ازم باج می خوای آره؟!..
— هر اسمی می خوای روش بذار..من حرفی به شیدا و هیچ کس دیگه نمی زنم به شرطی که بذاری برم..
داد زد: خفه شو تا دندوناتو نریختم تو دهنت..قبلام بهت گفتم که تو تا اخر عمرت تو خونه ی من می مونی..مجبوری که بمونی..
– هیچ اجباری تو کار نیست.. اون واسه وقتی بود که پای من وسط این ماجرا کشیده نشده بود..
— به خاطره یه بوسه داری این کارا رو می کنی؟!..
– اون بوسه ای که واسه تو معمولی ِ واسه من خیلی مهمه..تو حقه اینکارو نداشتی..من شاید خدمتکارت باشم ولی برده ت نیستم..قبل از اینکه زیردستت باشم ادمم..
پوزخند زد و یه قدم بهم نزدیک شد..درست جلوی روم ایستاد..
با لحنی خاص و اروم ولی در عین حال عصبی گفت: چیه؟!..با یه بوسه خودت و باخت دادی؟!..نکنه می خوای بگی بار اولت بوده؟!..البته این یه مورد بعیده..دختری مثل تو مگه می تونه خودشو در چنین موقعیت هایی کنترل کنه؟!..
دستمو با خشم مشت کردم و اوردم بالا تا بزنم تو صورتش که نذاشت و باز مچ دستمو گرفت..
— می دونی اگه هر کس دیگه ای بود و این حرکت ازش سر می زد جفت دستاش و خرد می کردم؟!..
– آخرش که یا به دست تو یا به دست شایان کشته میشم پس چرا همین الا
۱۲۴.۹k
۲۸ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.