دستاشو مشت کرده بود پرسیدم توی مشتت چیه ؟ گفت : خودت نگاه کن دستاشو گرفتم و آروم باز کردم … توی دستاش چیزی نبود گفتم : چیزی نیست که ؟ دستامو که توی دستاش بود فشرد و گفت : نبود ولی حالا هست دستام گرم شد و اون لبخند زد
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.