گفت فراموش کن.
گفت فراموش کن.
گفت ما به درد هم نمیخوریم...
گفت که لیاقتِ من بیشتر از این حرفهاست...
گفت که خوشبخت کردنم از توانش خارج است.
گفت و گفت و گفت...
اما نمیدانست که خوشبختیِ من تنها خلاصه در حضورش بود.
که عشق لیاقت سرش نمیشود.
که من او را برای دردهایم نمیخواستم.
کاش به جایِ اینهمه رک و پوست کنده میگفت دلش را زده ام...
پذیرفتنِ دلزدگی اش خیلی آسان تر از پذیرفتن بهانه هایش بود... .
دقیقا بعد ۸ ماه جدایی مون ی روز پیام داد و همین حرفارو تحویلم داد و باز رفت ک رفت....رفت شاید برای همیشه :-(
گفت ما به درد هم نمیخوریم...
گفت که لیاقتِ من بیشتر از این حرفهاست...
گفت که خوشبخت کردنم از توانش خارج است.
گفت و گفت و گفت...
اما نمیدانست که خوشبختیِ من تنها خلاصه در حضورش بود.
که عشق لیاقت سرش نمیشود.
که من او را برای دردهایم نمیخواستم.
کاش به جایِ اینهمه رک و پوست کنده میگفت دلش را زده ام...
پذیرفتنِ دلزدگی اش خیلی آسان تر از پذیرفتن بهانه هایش بود... .
دقیقا بعد ۸ ماه جدایی مون ی روز پیام داد و همین حرفارو تحویلم داد و باز رفت ک رفت....رفت شاید برای همیشه :-(
۳.۰k
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.