رفته بودم دو سه خط شعر بخوانم که نشد
رفته بودم دو سه خط شعر بخوانم که نشد
دیدنت رفت چنان روی روانم، که نشد
کاش آن روز تو را دیده نبودم،هرگز
خوب میشد غزل من بگمانم ، که نشد
پیش خود گفتم از او دست نباید بکشم
باید از چهره غباری بتکانم، که نشد
تا به خود آمدم و فرصت دیدار تو شد
هر چه کردم دلم از تو برهانم، که نشد
عاقبت دیدن تو شعر مرا داد به باد
خواستم پیش تو محبوب بمانم، که نشد
#پیمان_شمس
دیدنت رفت چنان روی روانم، که نشد
کاش آن روز تو را دیده نبودم،هرگز
خوب میشد غزل من بگمانم ، که نشد
پیش خود گفتم از او دست نباید بکشم
باید از چهره غباری بتکانم، که نشد
تا به خود آمدم و فرصت دیدار تو شد
هر چه کردم دلم از تو برهانم، که نشد
عاقبت دیدن تو شعر مرا داد به باد
خواستم پیش تو محبوب بمانم، که نشد
#پیمان_شمس
۵۵۶
۰۵ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.