آیین طلبگی
#آیین طلبگی
*قسمت دوازدهم
(توصیه های اولیه به طلبه )
به نظر شما نخستین و مهمترین نکتهای که باید با طلبههای جوان در میان گذاشت، چیست؟
نخستین نکته، یادآوری نکتهای است که باعث شده آنها حوزه را انتخاب کنند؛ باید خود ما نیز این نکته را به خاطر بیاوریم که چرا فاز ما تغییر کرد؟ انتخاب حوزه، امری کاملاً معنوی و ملکوتی است و مانند انتخاب رشتة مکانیک و برق و رفتن به دانشگاه یا نیروی انتظامی نیست. بنابراین اینکه شخص به یکباره تصمیم میگیرد به حوزه وارد شود، مطلبی است که باید به دقت تبیین شود.
اینکه در این دنیای مادی که گرایشهای مادیگرایی و تجملگرایی در حال جلوهگری است، به یکباره به ذهن کسی خطور میکند که آخوند شود، یعنی کلی سختی و در ضمن، متلک را به جان خریده و حاضر شده وارد این فضا شود؛ ازاینرو نخستین چیزی که طلبه در ورود به حوزه باید حفظ کند، به خاطر آوردن فضای معنوی زمان آغاز طلبگی است. ما توان اینکه سرباز امام زمان شویم را نداریم و ایشان هستند که ما را یاری و دل ما را جذب میکنند. اینجاست که فاز شخص عوض میشود. طلبه هیچوقت نباید این را از یاد ببرد.
لحظهای که فرد تصمیم میگیرد طلبه شود، این، از رشحات الهی است و این رشحه را نباید از یاد برد و طلبه باید همیشه آن را به خاطر داشته باشد و همیشه آن را حفظ کند؛ زیرا همان کسی که طلبگی را به فکر و دل او انداخت و فاز او را تغییر داد، همان شخص هم دست او را خواهد گرفت و به جایی که باید برسد، میرساند. در این راستا حدیثی از حضرت علی(ع) به یادم آمد که به خوبی بیانگر نکتهای است که میخواستم توضیح دهم. نخستین چیزی که یک طلبه باید بداند این است که: «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَی وَ دُعِیَ إِلَی رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا» خدا رحمت کند، کسی را که صدای حکمت به گوشش برسد و این حکمت را در جان خودش جای دهد؛ خدا رحمت کند کسی را که دعوتنامه برای رشد و تعالی و تکامل به سوی او بیاید و او این دعوتنامه را بگیرد، ببوسد و به جایی برود که دعوت شده است؛ و خدا رحمت کند کسی را که هادی او را گرفته و او نیز گریبان هادی را گرفته و رها نمیکند تا نجات یابد؛ «حُجزه» یعنی گریبان؛ نخستین چیزی که باید ذهن یک طلبه را مشغول کند، این است که بداند به دارالحکمه دعوت شده است؛ یعنی در هیچ جای عالم، قال الصادق و قال الباقری که در حوزه ما هست، وجود ندارد. حکمت، قال الصادق و قال الباقر و قال المعصوم و قال الله است؛ بنابراین خدا رحمت کند کسی را که فاز او را عوض کردند و از علم مادی به علم حِکمی منتقل شده است و خدا رحمت کند کسی را که به سوی رشد، تعالی و معنویت فراخوانده شده است. زیرا پیشتر او در پی این بود که مهندس ساختمان شود و برای آدمها خانه بسازد، ولی اکنون دعوت شده که آدم شود و آدم بسازد، یعنی آدمسازی کند نه ساختمانسازی. «طلبهای که وارد حوزه شده، باید بداند که وارد یک خاکدان دیگری شده و خودش هم نیامده، بلکه او را آوردهاند و این را تا پایان حفظ کند که من خودم نیامدهام، بلکه مرا آوردهاند». سنخ اینجا با جاهای دیگر کاملاً متفاوت است. این سنخ، کاملاً ملکوتی است؛ نباید به اینجا نگاه مادی داشته باشیم؛ نباید اینجا را مانند رشتهای در دانشگاه ببینیم؛ نباید اینجا را شغلی در کنار دیگر شغلها ببینیم؛ بلکه باید اینجا را یک مقام و رتبه ببینیم که فرد را با تغییر فاز به این رتبه و مقام آوردهاند و آن هم نه مقام مادی و دنیایی، بلکه مقام معنوی. بنابراین این نکتهای است که طلبهای که وارد حوزه میشود، باید بداند او را آوردهاند و او خود، توان به اینجا آمدن را نداشته است؛ و آن کسی که او را آورده است، آورده تا در سایة حکمت و معرفت، به سوی رشد و تعالی و تکامل رهنمون شود.
سوم اینکه آن هادی که فرد را به این فضا آورده را رها نکند تا نجات یابد؛ و آن هادی، امام زمان، قرآن و علیبنابیطالب(ع)است. بنابراین نباید از اینها جدا شود. آن حرفی را که شنیدیم و فازمان عوض شد از خاطر نبریم؛ صحنهای را که یکباره جرقهای به ذهن ما خورد و ما این سمت را انتخاب کردیم، از خاطر نبریم.
نکتة دوم این است که در کنار گل، همیشه خارهاست؛ این را باید مطمئن باشیم که هیچ گلی بیخار نیست و اگر باشد، بسیار کمدوام است. یک طلبه باید بداند که در حوزه امام عصر نیز از این خارها وجود دارد و نباید با دیدن این خارها گل را رها کند؛ چون برخی به حوزه میآیند و وقتی دو تا روحانی بداخلاق یا دو تا روحانی نامتعادل میبینند، میگویند اگر حوزه این است، من دیگر نیستم؛ سؤال این است که اگر شما جای پیامبر(ص) بودید، چه میکردید؟ اگر همه آخوندهای بد را جمع کنید، به اندازة یک انگشت کوچک اراذل و اوباشی که با پیامبر(ص) بودند، بدی ندارن
*قسمت دوازدهم
(توصیه های اولیه به طلبه )
به نظر شما نخستین و مهمترین نکتهای که باید با طلبههای جوان در میان گذاشت، چیست؟
نخستین نکته، یادآوری نکتهای است که باعث شده آنها حوزه را انتخاب کنند؛ باید خود ما نیز این نکته را به خاطر بیاوریم که چرا فاز ما تغییر کرد؟ انتخاب حوزه، امری کاملاً معنوی و ملکوتی است و مانند انتخاب رشتة مکانیک و برق و رفتن به دانشگاه یا نیروی انتظامی نیست. بنابراین اینکه شخص به یکباره تصمیم میگیرد به حوزه وارد شود، مطلبی است که باید به دقت تبیین شود.
اینکه در این دنیای مادی که گرایشهای مادیگرایی و تجملگرایی در حال جلوهگری است، به یکباره به ذهن کسی خطور میکند که آخوند شود، یعنی کلی سختی و در ضمن، متلک را به جان خریده و حاضر شده وارد این فضا شود؛ ازاینرو نخستین چیزی که طلبه در ورود به حوزه باید حفظ کند، به خاطر آوردن فضای معنوی زمان آغاز طلبگی است. ما توان اینکه سرباز امام زمان شویم را نداریم و ایشان هستند که ما را یاری و دل ما را جذب میکنند. اینجاست که فاز شخص عوض میشود. طلبه هیچوقت نباید این را از یاد ببرد.
لحظهای که فرد تصمیم میگیرد طلبه شود، این، از رشحات الهی است و این رشحه را نباید از یاد برد و طلبه باید همیشه آن را به خاطر داشته باشد و همیشه آن را حفظ کند؛ زیرا همان کسی که طلبگی را به فکر و دل او انداخت و فاز او را تغییر داد، همان شخص هم دست او را خواهد گرفت و به جایی که باید برسد، میرساند. در این راستا حدیثی از حضرت علی(ع) به یادم آمد که به خوبی بیانگر نکتهای است که میخواستم توضیح دهم. نخستین چیزی که یک طلبه باید بداند این است که: «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَی وَ دُعِیَ إِلَی رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا» خدا رحمت کند، کسی را که صدای حکمت به گوشش برسد و این حکمت را در جان خودش جای دهد؛ خدا رحمت کند کسی را که دعوتنامه برای رشد و تعالی و تکامل به سوی او بیاید و او این دعوتنامه را بگیرد، ببوسد و به جایی برود که دعوت شده است؛ و خدا رحمت کند کسی را که هادی او را گرفته و او نیز گریبان هادی را گرفته و رها نمیکند تا نجات یابد؛ «حُجزه» یعنی گریبان؛ نخستین چیزی که باید ذهن یک طلبه را مشغول کند، این است که بداند به دارالحکمه دعوت شده است؛ یعنی در هیچ جای عالم، قال الصادق و قال الباقری که در حوزه ما هست، وجود ندارد. حکمت، قال الصادق و قال الباقر و قال المعصوم و قال الله است؛ بنابراین خدا رحمت کند کسی را که فاز او را عوض کردند و از علم مادی به علم حِکمی منتقل شده است و خدا رحمت کند کسی را که به سوی رشد، تعالی و معنویت فراخوانده شده است. زیرا پیشتر او در پی این بود که مهندس ساختمان شود و برای آدمها خانه بسازد، ولی اکنون دعوت شده که آدم شود و آدم بسازد، یعنی آدمسازی کند نه ساختمانسازی. «طلبهای که وارد حوزه شده، باید بداند که وارد یک خاکدان دیگری شده و خودش هم نیامده، بلکه او را آوردهاند و این را تا پایان حفظ کند که من خودم نیامدهام، بلکه مرا آوردهاند». سنخ اینجا با جاهای دیگر کاملاً متفاوت است. این سنخ، کاملاً ملکوتی است؛ نباید به اینجا نگاه مادی داشته باشیم؛ نباید اینجا را مانند رشتهای در دانشگاه ببینیم؛ نباید اینجا را شغلی در کنار دیگر شغلها ببینیم؛ بلکه باید اینجا را یک مقام و رتبه ببینیم که فرد را با تغییر فاز به این رتبه و مقام آوردهاند و آن هم نه مقام مادی و دنیایی، بلکه مقام معنوی. بنابراین این نکتهای است که طلبهای که وارد حوزه میشود، باید بداند او را آوردهاند و او خود، توان به اینجا آمدن را نداشته است؛ و آن کسی که او را آورده است، آورده تا در سایة حکمت و معرفت، به سوی رشد و تعالی و تکامل رهنمون شود.
سوم اینکه آن هادی که فرد را به این فضا آورده را رها نکند تا نجات یابد؛ و آن هادی، امام زمان، قرآن و علیبنابیطالب(ع)است. بنابراین نباید از اینها جدا شود. آن حرفی را که شنیدیم و فازمان عوض شد از خاطر نبریم؛ صحنهای را که یکباره جرقهای به ذهن ما خورد و ما این سمت را انتخاب کردیم، از خاطر نبریم.
نکتة دوم این است که در کنار گل، همیشه خارهاست؛ این را باید مطمئن باشیم که هیچ گلی بیخار نیست و اگر باشد، بسیار کمدوام است. یک طلبه باید بداند که در حوزه امام عصر نیز از این خارها وجود دارد و نباید با دیدن این خارها گل را رها کند؛ چون برخی به حوزه میآیند و وقتی دو تا روحانی بداخلاق یا دو تا روحانی نامتعادل میبینند، میگویند اگر حوزه این است، من دیگر نیستم؛ سؤال این است که اگر شما جای پیامبر(ص) بودید، چه میکردید؟ اگر همه آخوندهای بد را جمع کنید، به اندازة یک انگشت کوچک اراذل و اوباشی که با پیامبر(ص) بودند، بدی ندارن
۵.۹k
۲۳ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.