بغلش کردم بردمش گذاشتمش رو تخت. رفتم بغلش دراز کشیدم و دس
بغلش کردم بردمش گذاشتمش رو تخت. رفتم بغلش دراز کشیدم و دستمو دورش حلقه کردم. و خوابیدم
فلش بک به فردا.
ا/ت : با خوردن نفسای داغ جونکوک که به گردنم میخورد بیدارشدم. آروم رفتم پایین که صبحونه درست کنم.
جونکوک : از خواب بیدار شدم رفتم پایین ا/ت رو دیدم داشت صبحونه درست میکرد. سلام کردم
ا/ت : سلام بیا بشین بخور. ( کیوت).
جونکوک باشه..
ا/ت : امروز دوستام دعوتم کردن باید برم کافه تو میای؟
جونکوک : ام اگه مشکلی نداری باشه.
ا/ت : نه بابا مشکل چیه. چیزه برا بعدازظهر اینا باید آماده شیم.
جونکوک : اوکی.
فلش بک به بعدازظهر.
جونکوک آماده شدم رفتم در اتاق ا/ت. در رو که باز کردم ا/ت رو با یه لباس کیوت دیدمش مثل عروسکها شده بود. ( عکس لباس تو اسلاید دوم).
نتونستم جلوی خودمو بگیرم یه بوسه به پیشونیش زدم و گفتم : خیلی کیوت شدی بیا بریم
ا/ت : وقتی بوسم کرد ضربان قلبم تند تند میزد. مثل گوجه سرخ شدم.
جونکوک : یهو برگشتم دیدم سرخ شده. خندیدم و گفتم خجالت کشیدی.
ا/ت : نه خجالت چیه رژ گونس زیاد زدم.
جونکوک : باشه بیا بریم.(خنده).
نشستیم تو ماشین.
جونکوک : خب ا/ت کدوم کافه؟؟
ا/ت : فلوریدا.
جونکوک: اوکی..
به رونای سفیدش که نگا میکردم نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم دستمو گذاشتم رو رونش و میمالوندم.
ا/ت : هی جونکوکاا! چیکار میکنی ؟! ( تعجب).
کوک : ام خب زنمی..... ولش ببخشید.
رسیدیم اونجا.
یه پسره رو دیدم وایساده تا در ماشینو برا ا/ت باز کنه.
زود تر پیاده شدم و گفتم : هی نمیخواد زحمت بکشی خودم باز میکنم. ( تقریبا جدی).
ا/ت : م.. مرسی.
هی جونکوک اون پسره دوستمه سوهو تازه تو مجازی باهم آشنا شدیم.(آروم).
جونکوک : به چه حقی بایه پسر.....
ا/ت : چی؟
جونکوک : هیچی برو تو ( عصبانی).
ادامه دارد....
شرطا : 12 تا لایک و 2 تا کامنت
راستش امروز وقت داشتم و براتون نوشتم چون ممکنه یادتون بره.
حمایتت کنیدددد ✨💞
فلش بک به فردا.
ا/ت : با خوردن نفسای داغ جونکوک که به گردنم میخورد بیدارشدم. آروم رفتم پایین که صبحونه درست کنم.
جونکوک : از خواب بیدار شدم رفتم پایین ا/ت رو دیدم داشت صبحونه درست میکرد. سلام کردم
ا/ت : سلام بیا بشین بخور. ( کیوت).
جونکوک باشه..
ا/ت : امروز دوستام دعوتم کردن باید برم کافه تو میای؟
جونکوک : ام اگه مشکلی نداری باشه.
ا/ت : نه بابا مشکل چیه. چیزه برا بعدازظهر اینا باید آماده شیم.
جونکوک : اوکی.
فلش بک به بعدازظهر.
جونکوک آماده شدم رفتم در اتاق ا/ت. در رو که باز کردم ا/ت رو با یه لباس کیوت دیدمش مثل عروسکها شده بود. ( عکس لباس تو اسلاید دوم).
نتونستم جلوی خودمو بگیرم یه بوسه به پیشونیش زدم و گفتم : خیلی کیوت شدی بیا بریم
ا/ت : وقتی بوسم کرد ضربان قلبم تند تند میزد. مثل گوجه سرخ شدم.
جونکوک : یهو برگشتم دیدم سرخ شده. خندیدم و گفتم خجالت کشیدی.
ا/ت : نه خجالت چیه رژ گونس زیاد زدم.
جونکوک : باشه بیا بریم.(خنده).
نشستیم تو ماشین.
جونکوک : خب ا/ت کدوم کافه؟؟
ا/ت : فلوریدا.
جونکوک: اوکی..
به رونای سفیدش که نگا میکردم نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم دستمو گذاشتم رو رونش و میمالوندم.
ا/ت : هی جونکوکاا! چیکار میکنی ؟! ( تعجب).
کوک : ام خب زنمی..... ولش ببخشید.
رسیدیم اونجا.
یه پسره رو دیدم وایساده تا در ماشینو برا ا/ت باز کنه.
زود تر پیاده شدم و گفتم : هی نمیخواد زحمت بکشی خودم باز میکنم. ( تقریبا جدی).
ا/ت : م.. مرسی.
هی جونکوک اون پسره دوستمه سوهو تازه تو مجازی باهم آشنا شدیم.(آروم).
جونکوک : به چه حقی بایه پسر.....
ا/ت : چی؟
جونکوک : هیچی برو تو ( عصبانی).
ادامه دارد....
شرطا : 12 تا لایک و 2 تا کامنت
راستش امروز وقت داشتم و براتون نوشتم چون ممکنه یادتون بره.
حمایتت کنیدددد ✨💞
۷.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.