چاقوی سرخ
چاقوی سرخ
ᴘᴀʀᴛ ₅
جیهون: اون بخاطر من اینجاست... لطفا جواب بده
ا/ت: جیهون من حالم خوبه تو از اینجا برو
جیهون: پس تو چی؟ نمیای بریم؟
جونگکوک: وای چقدر تو رو مخی... گمشو برو تا تصمیمم عوض نشده
جیهون: لطفا بهش صدمه نزن
جونگکوک: اینو بندازین بیرون تا نکشتمش
جیمین و تهیونگ رفتن و جیهون رو بردن و از عمارت انداختنش بیرون.
جونگکوک اومد و جلوم ایستاد و به سمتم خم شد
جونگکوک: تو قراره دیگه اینجا بمونی... باهام بیا اتاقتو نشون بدم
ا/ت: باشه...
جونگکوک به سمت طبقه بالا رفت و دنبالش افتادم و باهاش رفتم به طبقه بالا منو برد جلوی یه اتاق و در اتاق رو باز کرد و وارد اتاق شد و بهم اشاره کرد که برم داخل بدون حرفی رفتم داخل اتاق.
اتاق واقعا بزرگ و قشنگی بود به اطراف نگاه میکردم که با صدای جونگکوک برگشتم و بهش نگاه کردم
جونگکوک: اینجا اتاقته از این به بعد اینجا میمونی
ا/ت: باشه...
جونگکوک: قبلا گفتم بازم میگم فکر فرار نکن و فقط با این زندگی کنار بیا
ا/ت: راستش زیاد هم بد نیست
جونگکوک: زیاد بد نیست؟
ا/ت: اره... قراره توی همچین عمارت بزرگی توی به اتاق به این قشنگی بمونم...
جونگکوک: درسته ولی تو داری برای یه مافیا کار میکنی بهتره بگم خدمتکار یه مافیای خطرناکی این برات ترسناک نیست؟ میدونی اگه اشتباه کنی چه عواقبی میتونه داشته باشه؟
ا/ت: میخوام باهاش کنار بیام ولی تو داری منو میترسونی...
جونگکوک: بهتره که بترسی
ا/ت: چرا؟
جونگکوک: چون باید بفهمی که اگه به حرفم گوش ندی چه عواقبی داره
ا/ت: باشه...
ᴘᴀʀᴛ ₅
جیهون: اون بخاطر من اینجاست... لطفا جواب بده
ا/ت: جیهون من حالم خوبه تو از اینجا برو
جیهون: پس تو چی؟ نمیای بریم؟
جونگکوک: وای چقدر تو رو مخی... گمشو برو تا تصمیمم عوض نشده
جیهون: لطفا بهش صدمه نزن
جونگکوک: اینو بندازین بیرون تا نکشتمش
جیمین و تهیونگ رفتن و جیهون رو بردن و از عمارت انداختنش بیرون.
جونگکوک اومد و جلوم ایستاد و به سمتم خم شد
جونگکوک: تو قراره دیگه اینجا بمونی... باهام بیا اتاقتو نشون بدم
ا/ت: باشه...
جونگکوک به سمت طبقه بالا رفت و دنبالش افتادم و باهاش رفتم به طبقه بالا منو برد جلوی یه اتاق و در اتاق رو باز کرد و وارد اتاق شد و بهم اشاره کرد که برم داخل بدون حرفی رفتم داخل اتاق.
اتاق واقعا بزرگ و قشنگی بود به اطراف نگاه میکردم که با صدای جونگکوک برگشتم و بهش نگاه کردم
جونگکوک: اینجا اتاقته از این به بعد اینجا میمونی
ا/ت: باشه...
جونگکوک: قبلا گفتم بازم میگم فکر فرار نکن و فقط با این زندگی کنار بیا
ا/ت: راستش زیاد هم بد نیست
جونگکوک: زیاد بد نیست؟
ا/ت: اره... قراره توی همچین عمارت بزرگی توی به اتاق به این قشنگی بمونم...
جونگکوک: درسته ولی تو داری برای یه مافیا کار میکنی بهتره بگم خدمتکار یه مافیای خطرناکی این برات ترسناک نیست؟ میدونی اگه اشتباه کنی چه عواقبی میتونه داشته باشه؟
ا/ت: میخوام باهاش کنار بیام ولی تو داری منو میترسونی...
جونگکوک: بهتره که بترسی
ا/ت: چرا؟
جونگکوک: چون باید بفهمی که اگه به حرفم گوش ندی چه عواقبی داره
ا/ت: باشه...
۱۱.۵k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.