پارت ۱ ما بهم دیگه نمیخوریم اما......

ات ویو
با صدای در زدن اتاقم از خواب پاشدم چشمامو مالیدم با بی حال ترین شکل ممکن گفتم :کیه
خدمتکار :سلام خانم من خدمتکار هتلم اومدم ببینم چیزی لازم دارین یا نه
ات:نه خیلی ممنون الان میام پایین صبحانه رو میخورم
خدمتکار: با اجازه
فکر کنم یادم رفت خودمو معرفی کنم من اتم ۲۲ سالمه از بچگی به کره علاقه داشتم تا اینکا توی یه سایتی با سوهو (سوهو همون جونگ کوکه اما به دلایلی خودش رو سوهو معرفی کرده)اشنا شدم خیلی جذاب و خنگ و کیوت بود بعد از کلی اشنا شدن برام تو بهترین جای کره هتل گرفت تا برم ببنمش منم از خدا خواسته سریع قبول کردم امروز ساعت ۱۲ میخواد بیاد اینجا سریع صورتمو شستم یه لباس خوب پوشیدم موهامو گوجه ای کردم و خط چشم گربه ای و بالم لب صورتیم رو زدم به صفحه گوشیم نگاه کردم
پیام :پشت سرتو نگاه کن لیدی
پشت سرمو نگاه کردم که ‌......وایییی خداااا این ادمه یا اثر هنری خیلی خوشحال شدم به طرفش دوییدم
ات:سلاممممم اوپااااا
سوهو :سلام عروسک کوچولو
ات:از نزدیکک خیلی خوشگل تری میدونستی
سوهو:(خنده) مرسی لیدی توهم خیلی قشنگی
ات:خب قرار امروز چیکار کنیم
سوهو :هرچی عروسکم بگه نظرت درمورد شهر بازی چیه زیبا ؟
ات:بنظرم فکر خوبیه من امادم بریم
لاریسا(ادمین)
بنظرتون کاری درستی بود به کسی که تو مینی چت اشنا شده اعتماد کنم من که شک دارم تصمیم با شماست .....