S̸͟͞o̸͟͞l̸͟͞o̸͟͞ P̸͟͞a̸͟͞r̸͟͞t̸͟͞y̸͟͞
S̸͟͞o̸͟͞l̸͟͞o̸͟͞ P̸͟͞a̸͟͞r̸͟͞t̸͟͞y̸͟͞
وقتی میخاستید برید کانادا و......
➹➸➷➹➸➷➹➸➷➹➸➷
جین فردی جذاب در سطح مدلینگ بود اون بخاطر چهره زیباش که مانند مجسمه های یونانی میدرخشید معروف شده بود و میدونستم بخاطر سفرمون به کانادا مشکلات زیادی پیش میومد
جین :"انقدر فسفر نسوزون و سریع باش"
ا.ت:"باشه اومدم"
چمدون رو یریع چیدم و پشت ماشین فرودگاه قرار دادم شت به محض اینکه به فرودگاه رسیدیم به سرویس بهداشتی نیاز داشتم و باید خیلی سریع میرفتم
ا.ت:"جین چند مین هیونجین رو بگیر تا من بیام"
جین:"کجا؟ خانوم خانوما میزاری میری؟"
ا.ت:"نکنه دسشویی هم میخای بیای "
درحالی که ا.ت منتظر جواب جین بود قیافه متعجب جین اون رو به خنده در اورد:"سریع میام"
کارش که تموم شد سریع سرویس رو ترک کرد و به سمت جین خواست بره که حجم زیاد خبرنگار ها جلوی اون رو گرفتن
ا.تدیگه نمیتونست چهره زیبا و قد بلند جین که منتظر اون بود رو ببینه
خبرنگار:"خانوم برای چی به سفر میرید؟"
ا.ت:"لطفا اجازه بدید پرواز دیر میشه"
در حالی که به سختی سعی میکرد خبرنگار هارو کنار بزنه قد بلند جین جلوش زاهر شد و دست ا.ت رو گرفت:"زودباش الان هواپیما میره"
درحالی که توی راهرو های بزرگ فرودگاه میدویدیم به سرعت به سمت هواپیما رفتیم پله ها درحال جمع شدن بود و اون ها به سرعت به توی هواپیما بخش ویژه انتقال یافتند
ا.ت:"جین...."
ا.ت:"من گفتم کسی نفهمه و اونا از کجا فهمیدن؟"
جین:"اممم... من خبر ندارم چجوری فهمیدن"
➹➸➷➹➸➷➹➸➷➹➸➷
واهایییی ریدمممم
وقتی میخاستید برید کانادا و......
➹➸➷➹➸➷➹➸➷➹➸➷
جین فردی جذاب در سطح مدلینگ بود اون بخاطر چهره زیباش که مانند مجسمه های یونانی میدرخشید معروف شده بود و میدونستم بخاطر سفرمون به کانادا مشکلات زیادی پیش میومد
جین :"انقدر فسفر نسوزون و سریع باش"
ا.ت:"باشه اومدم"
چمدون رو یریع چیدم و پشت ماشین فرودگاه قرار دادم شت به محض اینکه به فرودگاه رسیدیم به سرویس بهداشتی نیاز داشتم و باید خیلی سریع میرفتم
ا.ت:"جین چند مین هیونجین رو بگیر تا من بیام"
جین:"کجا؟ خانوم خانوما میزاری میری؟"
ا.ت:"نکنه دسشویی هم میخای بیای "
درحالی که ا.ت منتظر جواب جین بود قیافه متعجب جین اون رو به خنده در اورد:"سریع میام"
کارش که تموم شد سریع سرویس رو ترک کرد و به سمت جین خواست بره که حجم زیاد خبرنگار ها جلوی اون رو گرفتن
ا.تدیگه نمیتونست چهره زیبا و قد بلند جین که منتظر اون بود رو ببینه
خبرنگار:"خانوم برای چی به سفر میرید؟"
ا.ت:"لطفا اجازه بدید پرواز دیر میشه"
در حالی که به سختی سعی میکرد خبرنگار هارو کنار بزنه قد بلند جین جلوش زاهر شد و دست ا.ت رو گرفت:"زودباش الان هواپیما میره"
درحالی که توی راهرو های بزرگ فرودگاه میدویدیم به سرعت به سمت هواپیما رفتیم پله ها درحال جمع شدن بود و اون ها به سرعت به توی هواپیما بخش ویژه انتقال یافتند
ا.ت:"جین...."
ا.ت:"من گفتم کسی نفهمه و اونا از کجا فهمیدن؟"
جین:"اممم... من خبر ندارم چجوری فهمیدن"
➹➸➷➹➸➷➹➸➷➹➸➷
واهایییی ریدمممم
۲.۰k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.