رمان عشق تصادفی🍷🥂 پارت ۱۵ درخواستی
رمان عشق تصادفی🍷🥂 پارت ۱۵#درخواستی
...... احمق فکر کرده میتونه از دستم در بره بلندش کردم و بردمش عمارت زخمش پانسمان کردم و گذاشتم استراحت کنه و هنوز داشت نفس میکشید رفتم پایین و دوباره سرو کله دختر عمم پیداشد ( علامتش÷ )
+ ازم دور شو
÷چرا؟
+چرا؟........... چرااااااااا ؟( اربده)
÷ چیا فکر کردی من میترسم اصلا چرا با اون هر*زه میخوای عروسی کنی من ...........
که جونگکوک با سیلی که بهش زد حرفشو خورد
+جرعت داری یا بار دیگه بگو هر*زه
اصلا تو کی هستی که توی زندگی من و ا/ت دخالت میکنی
جونگکوک از اونجارفت تا خواست در اتاق رو بار کنه دختر عمه اش نالید
÷ حداقل به حرفم گوش کن من انتقامن رو ازت میگیرم
+ هه ...... ببینیم و تعریف کنیم
جونگکوک دید که ا/ت خیلی وقتی بیدار شده که به اونم یه سیلی محکم تر از دختر عمش زد که باعث سوزش شدید گونه ا/ت شد
+ تو با چه حقی از آیت عمارت فرار میکنی
فکر کردی نمی تونم پیدات کنم دفعه قبلی هم که فرار کردی من پیدات کردم
که یهو موهای ا/ ت رو کشید و آب از چشم ا/ت شروع کرد به ریختن و یهو نامجون در رو باز کرد و با صحنه ای که دید عصبانی شود ( علامتش$)
$ کوک داری چه غلتی میکنی
که ا/ت رو از کوک جدا کرد و ا/ ت رو آور و کنار خودش وایستاد
$ تو چیکار ب این دختر بی گناه داری
ولی هنوز چشمای ا/ت گریون بود و نامجون روبه ا/ت کرد و گفت
$حالت خوبه؟
_ ترو خدا منو از دست این عوضی نجات بده
$نترس ......خب .......اون به تو آسیبی نمی زنه بهم اعتماد کن بعد از رفتن نامجون ا/ت بلند شد و به کوک حمله کرد و با دستای بی جونش به قفسه سینه کوک میزد
_ تو باهام چیکار کردی ؟!منو کردی برده خودت
بعد از تموم شدت حرف هاش سرش رو روی سینه کوک گذاشت و به آرومی زمزمه میکرد
_ بزار برم خونه........... بزار برم خونه
کوک شروع کرد به نوازش کردن سر ا/ت و سرشو بوسید و اونو تو بغل خودش گرفت ..............
ادامه دارد............... منتظر پارت های بعدی باشید 💖
...... احمق فکر کرده میتونه از دستم در بره بلندش کردم و بردمش عمارت زخمش پانسمان کردم و گذاشتم استراحت کنه و هنوز داشت نفس میکشید رفتم پایین و دوباره سرو کله دختر عمم پیداشد ( علامتش÷ )
+ ازم دور شو
÷چرا؟
+چرا؟........... چرااااااااا ؟( اربده)
÷ چیا فکر کردی من میترسم اصلا چرا با اون هر*زه میخوای عروسی کنی من ...........
که جونگکوک با سیلی که بهش زد حرفشو خورد
+جرعت داری یا بار دیگه بگو هر*زه
اصلا تو کی هستی که توی زندگی من و ا/ت دخالت میکنی
جونگکوک از اونجارفت تا خواست در اتاق رو بار کنه دختر عمه اش نالید
÷ حداقل به حرفم گوش کن من انتقامن رو ازت میگیرم
+ هه ...... ببینیم و تعریف کنیم
جونگکوک دید که ا/ت خیلی وقتی بیدار شده که به اونم یه سیلی محکم تر از دختر عمش زد که باعث سوزش شدید گونه ا/ت شد
+ تو با چه حقی از آیت عمارت فرار میکنی
فکر کردی نمی تونم پیدات کنم دفعه قبلی هم که فرار کردی من پیدات کردم
که یهو موهای ا/ ت رو کشید و آب از چشم ا/ت شروع کرد به ریختن و یهو نامجون در رو باز کرد و با صحنه ای که دید عصبانی شود ( علامتش$)
$ کوک داری چه غلتی میکنی
که ا/ت رو از کوک جدا کرد و ا/ ت رو آور و کنار خودش وایستاد
$ تو چیکار ب این دختر بی گناه داری
ولی هنوز چشمای ا/ت گریون بود و نامجون روبه ا/ت کرد و گفت
$حالت خوبه؟
_ ترو خدا منو از دست این عوضی نجات بده
$نترس ......خب .......اون به تو آسیبی نمی زنه بهم اعتماد کن بعد از رفتن نامجون ا/ت بلند شد و به کوک حمله کرد و با دستای بی جونش به قفسه سینه کوک میزد
_ تو باهام چیکار کردی ؟!منو کردی برده خودت
بعد از تموم شدت حرف هاش سرش رو روی سینه کوک گذاشت و به آرومی زمزمه میکرد
_ بزار برم خونه........... بزار برم خونه
کوک شروع کرد به نوازش کردن سر ا/ت و سرشو بوسید و اونو تو بغل خودش گرفت ..............
ادامه دارد............... منتظر پارت های بعدی باشید 💖
۴.۰k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.