پارت ۷۲9
پارت ۷۲9
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
اوففف پس چرا نمیرسم...همین جوری دور خودم میچرخیدم اما مکانی که مد نظرم بودو پیدا نمیکردم...وایستادم تا ببینم کجام...
_سلام...
با صدای یه شخص سرمو اوردم بالا...با دیدن امیر اخم کردم...خواستم بدون توجه بهش راهمو برم که مانعم شد...
_صبر کن ..
_/من حرفی واسه گفتن ندارم امیر...
_من دارم...
_/باشه بگو...چی میخوای بگی دیگه...خودم دیدم با یه دختره اومدی ...حتی رفتارای بدتر از اون...
_همه شو توضیح میدم اروم باش عزیزم...
_/نمیخوام اروم باشم دست از سرم بردار بزار برم...
دستمو کشید بغلم کرد...همون جوری بردتم ...حال تلاش کردن هم نداشتم ...هیچی واسم مهم نبود...امیر بردتم داخل یکی از اون اتاقا...درو قفل کرد گذاشتتم زمین...
محکم بغلم کرد...قد خر زور داشت...نمیتونستم خودمو از دستش ول کنم ...میخواستم خودمم بغلش کنم اما با یاد خیانتش دستای بالا اومده ام دوباره افتاد پایین...
_امیر میشه ولم کنی ؟!
ازم جدا شد...
_/اونجور که فکر میکنی نیستش ملیکا...
_باشه... من باید برم شاهین منتظره...
رفتم سمت در قفل بود...
_/دو دقیقه گوش کن ببین چی میگم ...
_امیر جان باشه شما درست میگی...بزار من برم لو میرماااا اون وقت مدارکو جابه جا میکنه سخت میشه پیدا کردنشون...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
اوففف پس چرا نمیرسم...همین جوری دور خودم میچرخیدم اما مکانی که مد نظرم بودو پیدا نمیکردم...وایستادم تا ببینم کجام...
_سلام...
با صدای یه شخص سرمو اوردم بالا...با دیدن امیر اخم کردم...خواستم بدون توجه بهش راهمو برم که مانعم شد...
_صبر کن ..
_/من حرفی واسه گفتن ندارم امیر...
_من دارم...
_/باشه بگو...چی میخوای بگی دیگه...خودم دیدم با یه دختره اومدی ...حتی رفتارای بدتر از اون...
_همه شو توضیح میدم اروم باش عزیزم...
_/نمیخوام اروم باشم دست از سرم بردار بزار برم...
دستمو کشید بغلم کرد...همون جوری بردتم ...حال تلاش کردن هم نداشتم ...هیچی واسم مهم نبود...امیر بردتم داخل یکی از اون اتاقا...درو قفل کرد گذاشتتم زمین...
محکم بغلم کرد...قد خر زور داشت...نمیتونستم خودمو از دستش ول کنم ...میخواستم خودمم بغلش کنم اما با یاد خیانتش دستای بالا اومده ام دوباره افتاد پایین...
_امیر میشه ولم کنی ؟!
ازم جدا شد...
_/اونجور که فکر میکنی نیستش ملیکا...
_باشه... من باید برم شاهین منتظره...
رفتم سمت در قفل بود...
_/دو دقیقه گوش کن ببین چی میگم ...
_امیر جان باشه شما درست میگی...بزار من برم لو میرماااا اون وقت مدارکو جابه جا میکنه سخت میشه پیدا کردنشون...
۳.۴k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.