《دروغی بزرگ》
《دروغی بزرگ》
part ¹⁸
《رفتی تو اتاق نامجون.....بهوش بود و با دیدن تو اخم توی صورتش نمایان شد》
ات: س..سلام نامی
نامجون: سلام "سرد"
ات: حالت خوبه؟
نامجون: آره "سرد"
ات: عام...خوشحال شدم که...بلاخره بهوش اومدی
نامجون: ...........
ات: ......هنوز از دستم....ناراحتی؟
《نامجون بدون اهمیت بهت سرش رو برگردوند》
ات: نامجون....باور کن من هیچ تقصیـــ.....
نامجون: هیسسس....نمیخواد چیزی بگی....من همه چیو میدونم
ات: نامجون....باور کن اونطوری که فـکـــــ...
نامجون: گفتم ساکت! جین همه چیو بهم گفت
《لبخندی زد و گفت》
نامجون: منو ببخش که بهت تهمت زدم
《لبخندی زدی و گفتی》
ات: اشکال نداره....مهم اینه که تو الان پیش منی:)
نامجون: یعنی....تو حاضری پیش من بمونی؟
ات: معلومه که حاضرم♡ چرا حاضر نباشم؟
نامجون: آخه....من یه خونآشامم....تو یه آدم....و.......
ات: نه....تو هرجور هم که باشی من حاضرم با تو زندگی کنم....پس...لطفا هیچوقت ترکم نکن
نامجون: من هیچوقت ترکت نمیکنم....اگه تو منو ترک نکنی
ات: معلومه که ترکت نمیکنم♡♡♡
نامجون: به محظ اینکه مرخص شدم....ازدواج میکنیم😊
《از حرفش یکم خجالت کشیدی ولی خیلی خوشحال بودی و گفتی》
ات: خیلی خوشحالم که دارمت:)
نامجون: اگه رو تخت نبودم حتما بغلت میکردم و کلی هم بوست میکردم
ات: دکترت گفت یه هفته یا کمتر مرخص میشی...♡
نامجون: پس بعدش سریع بساط ازدواج رو راه میندازیم عزیزم❤️
پارت بعدی پارت آخره
امیدوارم دوسش داشته باشید🙃♡
لایکا رو گفتم ۳۵ ولی کامل نشد ۳۳ تا بود اما گذاشتم دیگه
شما هم حمایت کنید لطفا🥺
part ¹⁸
《رفتی تو اتاق نامجون.....بهوش بود و با دیدن تو اخم توی صورتش نمایان شد》
ات: س..سلام نامی
نامجون: سلام "سرد"
ات: حالت خوبه؟
نامجون: آره "سرد"
ات: عام...خوشحال شدم که...بلاخره بهوش اومدی
نامجون: ...........
ات: ......هنوز از دستم....ناراحتی؟
《نامجون بدون اهمیت بهت سرش رو برگردوند》
ات: نامجون....باور کن من هیچ تقصیـــ.....
نامجون: هیسسس....نمیخواد چیزی بگی....من همه چیو میدونم
ات: نامجون....باور کن اونطوری که فـکـــــ...
نامجون: گفتم ساکت! جین همه چیو بهم گفت
《لبخندی زد و گفت》
نامجون: منو ببخش که بهت تهمت زدم
《لبخندی زدی و گفتی》
ات: اشکال نداره....مهم اینه که تو الان پیش منی:)
نامجون: یعنی....تو حاضری پیش من بمونی؟
ات: معلومه که حاضرم♡ چرا حاضر نباشم؟
نامجون: آخه....من یه خونآشامم....تو یه آدم....و.......
ات: نه....تو هرجور هم که باشی من حاضرم با تو زندگی کنم....پس...لطفا هیچوقت ترکم نکن
نامجون: من هیچوقت ترکت نمیکنم....اگه تو منو ترک نکنی
ات: معلومه که ترکت نمیکنم♡♡♡
نامجون: به محظ اینکه مرخص شدم....ازدواج میکنیم😊
《از حرفش یکم خجالت کشیدی ولی خیلی خوشحال بودی و گفتی》
ات: خیلی خوشحالم که دارمت:)
نامجون: اگه رو تخت نبودم حتما بغلت میکردم و کلی هم بوست میکردم
ات: دکترت گفت یه هفته یا کمتر مرخص میشی...♡
نامجون: پس بعدش سریع بساط ازدواج رو راه میندازیم عزیزم❤️
پارت بعدی پارت آخره
امیدوارم دوسش داشته باشید🙃♡
لایکا رو گفتم ۳۵ ولی کامل نشد ۳۳ تا بود اما گذاشتم دیگه
شما هم حمایت کنید لطفا🥺
۶.۴k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.