مک را در آغوش بگیر p7
*:الو سلام خوبی
@:آره تو خوبی
*:آره یک خبر خوب
@:بگو
*:فردا قراره من تو تهیونگ رل جدیدم و جانکوک باهم بریم شهر بازی
صد درصد هممون باید سوار ترن هوایی هم بشیم
@:نههههههه اما تو که میدونی من فوبیا دارم
*:آره ولی باید کمکم ترست بریزه
@:اصلا من نمیخوام ترسم بریزه
*:فردا میبینمت خدانگهدار
@:خدانگهدار
$:چی شد چرا انقدر ترسیدی
@:هیچی نیست فقظ فردا قراره با مایا و تهیونگ بریم شهر بازی
$:خوب اینکه خوبه
@:نه خوب من فوبیا دارم از ترن هوایی ولی مایا میخواد منو مجبور کنه سوار شم تا ترسم بریزه
$:امل اینکه خیلی عالیه
@:نه ت نمیتونی منو درک کنی اههه تو هم مثل اون مایا عوضی هستی
پرش زمانی داخل شهر بازی
*:واییییییییییی بازی چه خوب بود حالا نوبت ترن هواییه
@:نهههههههههه
پرش زمانی همه سوار شدم
*:من میشینم کنار تهیونگ تو بشین کنار جانکوک
@:اوکی
سوفی و یو
نشستم کنار جانکوک جانکوک دستمو گرفت و گفت نگران نباشم بعد گونم رو بوسید وقتی به خودم اومدم بازی شروع شده بود آنقدر ترسیدم که حالم بد شد
جانکوک و یو
داشتم از بازی لذت میبردم که یهو سوفی بیهوش شد سرشو گفتم و گذاشتم رو پام کلی جیغ کشیدم تا یکی این بازی کوفتی رو نگه داره اما صدام به جایی نرسید یکی از آب معدنی هایی که کارکنان شهر بازی توی کیف های جلوی صندلی ها گذاشته بودن ورداشتم یکیش رو باز کردم یکم ازش خوردم یکم ریختم رو صورت سوفی یکمم دادم بخوره اما بهوش نیو
مد وقتی بازی تموم شد بچه هارو صدا کردم اومدن کمک کردن و...
اینم تلافی
@:آره تو خوبی
*:آره یک خبر خوب
@:بگو
*:فردا قراره من تو تهیونگ رل جدیدم و جانکوک باهم بریم شهر بازی
صد درصد هممون باید سوار ترن هوایی هم بشیم
@:نههههههه اما تو که میدونی من فوبیا دارم
*:آره ولی باید کمکم ترست بریزه
@:اصلا من نمیخوام ترسم بریزه
*:فردا میبینمت خدانگهدار
@:خدانگهدار
$:چی شد چرا انقدر ترسیدی
@:هیچی نیست فقظ فردا قراره با مایا و تهیونگ بریم شهر بازی
$:خوب اینکه خوبه
@:نه خوب من فوبیا دارم از ترن هوایی ولی مایا میخواد منو مجبور کنه سوار شم تا ترسم بریزه
$:امل اینکه خیلی عالیه
@:نه ت نمیتونی منو درک کنی اههه تو هم مثل اون مایا عوضی هستی
پرش زمانی داخل شهر بازی
*:واییییییییییی بازی چه خوب بود حالا نوبت ترن هواییه
@:نهههههههههه
پرش زمانی همه سوار شدم
*:من میشینم کنار تهیونگ تو بشین کنار جانکوک
@:اوکی
سوفی و یو
نشستم کنار جانکوک جانکوک دستمو گرفت و گفت نگران نباشم بعد گونم رو بوسید وقتی به خودم اومدم بازی شروع شده بود آنقدر ترسیدم که حالم بد شد
جانکوک و یو
داشتم از بازی لذت میبردم که یهو سوفی بیهوش شد سرشو گفتم و گذاشتم رو پام کلی جیغ کشیدم تا یکی این بازی کوفتی رو نگه داره اما صدام به جایی نرسید یکی از آب معدنی هایی که کارکنان شهر بازی توی کیف های جلوی صندلی ها گذاشته بودن ورداشتم یکیش رو باز کردم یکم ازش خوردم یکم ریختم رو صورت سوفی یکمم دادم بخوره اما بهوش نیو
مد وقتی بازی تموم شد بچه هارو صدا کردم اومدن کمک کردن و...
اینم تلافی
۱.۴k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.