شعر مرد خسته
شعر: مرد خسته
مردی از ایل و تبار غصه اینبار آمده
بر در این خانهی عشق در پی یار آمده
راه و رسم عاشقی را یافت در راه نبرد
خسته برگشت و ولی از خسته بودن دم نزد
برد بر دوشش تمام بار سنگین بلا
شد از این دنیا به رسم دوستی از خود جدا
گرچه او تنها تر از تنهایی پرواز بود
پر کشیدن در پر و بالش بدین آغاز بود
مرد خسته سخت از تنهایی بیزار گشته است
در پس و پیش جداییها گرفتار گشته است
او تنش را خسته از هر خستگی ها کرده بود
او دلش ببریده از دلبستگی ها کرده بود
تا که فکرش را به آزادی زندانی رساند
خسته از بی پا و بی دستی چنان درمانده ماند
سوختن از شمع را آموخت ولی پروانه وار
خوش به حالش بود شمعی را چو من دیوانه وار!
پاییز۹۳
(یکی بود و نبود)
شاعر مهردادشائقی(مِهر)
http://t.me/mehr_poet
@mehr_poet
#شاعری_که_اشک_هایش_را_فروخت #مهر #نویسنده #شعر #شاعر #مهرداد_شائقی_مِهر #یکی_بود_و_نبود #عاشقانه
مردی از ایل و تبار غصه اینبار آمده
بر در این خانهی عشق در پی یار آمده
راه و رسم عاشقی را یافت در راه نبرد
خسته برگشت و ولی از خسته بودن دم نزد
برد بر دوشش تمام بار سنگین بلا
شد از این دنیا به رسم دوستی از خود جدا
گرچه او تنها تر از تنهایی پرواز بود
پر کشیدن در پر و بالش بدین آغاز بود
مرد خسته سخت از تنهایی بیزار گشته است
در پس و پیش جداییها گرفتار گشته است
او تنش را خسته از هر خستگی ها کرده بود
او دلش ببریده از دلبستگی ها کرده بود
تا که فکرش را به آزادی زندانی رساند
خسته از بی پا و بی دستی چنان درمانده ماند
سوختن از شمع را آموخت ولی پروانه وار
خوش به حالش بود شمعی را چو من دیوانه وار!
پاییز۹۳
(یکی بود و نبود)
شاعر مهردادشائقی(مِهر)
http://t.me/mehr_poet
@mehr_poet
#شاعری_که_اشک_هایش_را_فروخت #مهر #نویسنده #شعر #شاعر #مهرداد_شائقی_مِهر #یکی_بود_و_نبود #عاشقانه
۴۹۰
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.