رمان زخم من
پارت 9
هفته ی تولدم بود
تولدم روز پنجشنبه بود ولی من قرار بود چهارشنبه
واسه کلاسمون شکلات بیارم و اون روز سیاه بپوشم
و شنبه ی اون هفته من به حسنا گفتم
حسنا خیلی دلم واست تنگ شده
میشه چارشنبه بیای پشت بوفه بغلت کنم
گفت بشه
بعد گفتم اگه میشه سیاه بپوش اخه تمم سیاهه گفت باشه
گفت باشه
نتونستم تحمل کنم و یکشنبه بهش گفتم بیا پشت بوفه بعد اومد
گفتم بهش چشمتو ببند گفت چرا گفتم کار دارم بعد چششو که بست بغلش کردم خیلی محکم بغلش کردم اونم بغلم کرد
بهش گفتم نتونستم تحمل کنم واسه همون الان بغلت کردم
من قبل از تولدم با دوستام قهر کرده بودم
واسه همون اونا هر جا میرفتم فضولی میکردن که
چیکار دارم میکنم
واسه همون که من و حسنا که از درباهم از تو سالن بوفه هست
رد میشیم وارد حیاط میشدیم تو یه زنگ میفهمیدم اونجاییم
واسه همون من به حسنا گفتم میشه ساعت 2 بیای از خانم
اجازه بگیری بیای سرویس بهداشتی تا همو ببینیم اونم گفت تونستم
باشه و بعد بار اول من ............
ادامه دارد .....
هفته ی تولدم بود
تولدم روز پنجشنبه بود ولی من قرار بود چهارشنبه
واسه کلاسمون شکلات بیارم و اون روز سیاه بپوشم
و شنبه ی اون هفته من به حسنا گفتم
حسنا خیلی دلم واست تنگ شده
میشه چارشنبه بیای پشت بوفه بغلت کنم
گفت بشه
بعد گفتم اگه میشه سیاه بپوش اخه تمم سیاهه گفت باشه
گفت باشه
نتونستم تحمل کنم و یکشنبه بهش گفتم بیا پشت بوفه بعد اومد
گفتم بهش چشمتو ببند گفت چرا گفتم کار دارم بعد چششو که بست بغلش کردم خیلی محکم بغلش کردم اونم بغلم کرد
بهش گفتم نتونستم تحمل کنم واسه همون الان بغلت کردم
من قبل از تولدم با دوستام قهر کرده بودم
واسه همون اونا هر جا میرفتم فضولی میکردن که
چیکار دارم میکنم
واسه همون که من و حسنا که از درباهم از تو سالن بوفه هست
رد میشیم وارد حیاط میشدیم تو یه زنگ میفهمیدم اونجاییم
واسه همون من به حسنا گفتم میشه ساعت 2 بیای از خانم
اجازه بگیری بیای سرویس بهداشتی تا همو ببینیم اونم گفت تونستم
باشه و بعد بار اول من ............
ادامه دارد .....
۲.۲k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.