مدرسه جاسوسی
مدرسه جاسوسی
part ²
هانول:چرا رنگ لباسا فرق داره
جیمین:بر اساس شخصیتشون رنگ لباساشون انتخاب میشه
هانول :واییی چقدر باحال رسیدیم به یه راهرو جیمین گفت
جیمین:اونجا اتاقته اتاق شماره ۶۸۵۳
هانول:باشه ممنون فقط...
جیمین:نقشه اینجا و لباست و برنامه کلاست و قانونا هنه تو یه برگه نوشته شدن
هانول:اها ممنون
جیمین:خواهش میکنم اها راستی اتاقتو با یکی دیگه شریکی اونم یه دختره حالا باهم اشنا میشین
هانول:باشه ممنونم
رفتم توی اتاق نصف اتاق صورتی کم رنگ بود و نصف اتاق مشکی اون سمت صورتی که خداروشکر مال من نبود چون اون طرف مشکیه نوشته بود دانش اموز جدید رفتم سمت مشکیه یه لباس خیلی قشنگ بود و کنازش کلی برگه بودن اولین برگه رو ورداشتم و شروع کردم به خوندن
قانونای سازمان j.k.m
1.دعوا کردن ممنوع
۲استفاده از الفاظ زشت ممنوع
۳ فقط با لباس فرم اجازه فعالیت دارید
۴ به موقع در کلاس ها حضور پیدا کنید
برگه دوم نقشه سازمان بود
برگه سوم شروع کلتس ها و پایانشون و اسم دبیرا رو نشون میداد
۱ کیم سوکجین:دبیر تاریخ
۲کیم نامجون:دبیر زبان
۳مین یونگی:دبیر دفاع شخصی
۴جان هوسوک:دبیر مخفی کاری
۵ پارک جیمین:دبیر رمز نویسی
۶ کیم تهیونگ: دبیر تغییر چهره
۷جئون جونگکوک:دبیر رانندگی و استفاده از سلاح ها
لباسامو پوشیدم طبق چیزایی که تو اون کاغذا نوشته بود الان وقت شام بود رفتم سالن غذا خوری اولش هیجان داشتم اما الان احساس تنهایی میکنم وقتی به بقیه نگاه میکنم و مبینم تنهام و هیچ دوستی ندارم احساس پوچی میکنم بعد از شام رفتم یکم تو حیاط بچرخم خوابم نمیبرد داشتم به زندگی جدیدم فکر میکردم اینجا چجور جاییه جاسوس بودن سخته اصلا چرا انقدر زود قبول کردم چرا من انتخاب شدم به خودم که اومدم دیدم صبح شده رفتم یدونه قهوه و کیک خوردم و رفتم سر کلاس نشستم میز چهارم که یه دختره با یه لباس صورتی کم رنگ که موهاشم مصری بود برگشت طرفم
....:تازه اومدی؟
هانول:اره ....اسمت چیه؟
....:ایزول
هانول:منم هانولم می خوای باهم دوست شیم ؟
ایزول:اره
هانول:خب بیا پیش من بشین
ایزول :باشه
.....عه بیشعور چرا رفتی اونجا نشستی
ایزول:برو پیش دوستات بشین
.....خیلی کفاستی
ایزول:عه تو کلاس فقط دوستتم بعدا اونجوری میری پیش دوستات برو گمشو
هانول:چیشده
ایزول:دوستمه البته فقط تو کلاس وقتی موقع ناهار و شام و صبحونست یجوری رفتار میکنه انگار نمیشناستم و همش میره پیش دوستاش کلاساهم میبینی باهامه بخاطر اینکه که دوستاش درجشون بالاتره
هانول:اها اسمش چیه
....:من جینام
هانول:سلام جینا
ایزول:برگرد ببینم حوصلتو ندارم...خب ببینم استادا رو میشناسی ؟
هانول:نه کامل
ایزول:خب بزار بهت بگم....
part ²
هانول:چرا رنگ لباسا فرق داره
جیمین:بر اساس شخصیتشون رنگ لباساشون انتخاب میشه
هانول :واییی چقدر باحال رسیدیم به یه راهرو جیمین گفت
جیمین:اونجا اتاقته اتاق شماره ۶۸۵۳
هانول:باشه ممنون فقط...
جیمین:نقشه اینجا و لباست و برنامه کلاست و قانونا هنه تو یه برگه نوشته شدن
هانول:اها ممنون
جیمین:خواهش میکنم اها راستی اتاقتو با یکی دیگه شریکی اونم یه دختره حالا باهم اشنا میشین
هانول:باشه ممنونم
رفتم توی اتاق نصف اتاق صورتی کم رنگ بود و نصف اتاق مشکی اون سمت صورتی که خداروشکر مال من نبود چون اون طرف مشکیه نوشته بود دانش اموز جدید رفتم سمت مشکیه یه لباس خیلی قشنگ بود و کنازش کلی برگه بودن اولین برگه رو ورداشتم و شروع کردم به خوندن
قانونای سازمان j.k.m
1.دعوا کردن ممنوع
۲استفاده از الفاظ زشت ممنوع
۳ فقط با لباس فرم اجازه فعالیت دارید
۴ به موقع در کلاس ها حضور پیدا کنید
برگه دوم نقشه سازمان بود
برگه سوم شروع کلتس ها و پایانشون و اسم دبیرا رو نشون میداد
۱ کیم سوکجین:دبیر تاریخ
۲کیم نامجون:دبیر زبان
۳مین یونگی:دبیر دفاع شخصی
۴جان هوسوک:دبیر مخفی کاری
۵ پارک جیمین:دبیر رمز نویسی
۶ کیم تهیونگ: دبیر تغییر چهره
۷جئون جونگکوک:دبیر رانندگی و استفاده از سلاح ها
لباسامو پوشیدم طبق چیزایی که تو اون کاغذا نوشته بود الان وقت شام بود رفتم سالن غذا خوری اولش هیجان داشتم اما الان احساس تنهایی میکنم وقتی به بقیه نگاه میکنم و مبینم تنهام و هیچ دوستی ندارم احساس پوچی میکنم بعد از شام رفتم یکم تو حیاط بچرخم خوابم نمیبرد داشتم به زندگی جدیدم فکر میکردم اینجا چجور جاییه جاسوس بودن سخته اصلا چرا انقدر زود قبول کردم چرا من انتخاب شدم به خودم که اومدم دیدم صبح شده رفتم یدونه قهوه و کیک خوردم و رفتم سر کلاس نشستم میز چهارم که یه دختره با یه لباس صورتی کم رنگ که موهاشم مصری بود برگشت طرفم
....:تازه اومدی؟
هانول:اره ....اسمت چیه؟
....:ایزول
هانول:منم هانولم می خوای باهم دوست شیم ؟
ایزول:اره
هانول:خب بیا پیش من بشین
ایزول :باشه
.....عه بیشعور چرا رفتی اونجا نشستی
ایزول:برو پیش دوستات بشین
.....خیلی کفاستی
ایزول:عه تو کلاس فقط دوستتم بعدا اونجوری میری پیش دوستات برو گمشو
هانول:چیشده
ایزول:دوستمه البته فقط تو کلاس وقتی موقع ناهار و شام و صبحونست یجوری رفتار میکنه انگار نمیشناستم و همش میره پیش دوستاش کلاساهم میبینی باهامه بخاطر اینکه که دوستاش درجشون بالاتره
هانول:اها اسمش چیه
....:من جینام
هانول:سلام جینا
ایزول:برگرد ببینم حوصلتو ندارم...خب ببینم استادا رو میشناسی ؟
هانول:نه کامل
ایزول:خب بزار بهت بگم....
۵.۰k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.