Part 28
Part 28
(بعد از نیم ساعت)
(ویو ات)
بعد از نیم ساعت رسیدیم از ماشین پیاده شدم و رفتم تو اتاق لباسامو رو عوض و رو تخت خوابیدم که یهو یه دستی رو روی کمرم حس کردم
(ویو کوک )
حتی گل ها هم جواب نداد خاک تو سرم مجبور بودم سرش داد بزنم باید هرجور شده از دلش در بیارم رفتم بالا پیشش رو تخت خوابیده بود رفتم از پشت بغلش کردم
ات :ولم کن
کوک: نمیکنم
ات: دست بهم نزن
کوک: ببخشید
ات: .........
کوک: من اشتباه کردم قول میدم دیگه سرت داد نزن باشه
کوک: تروخدا لطفا (با صدای بچگونه)
ات: نه از دستت ناراحتم
(ویو ات)
کوک لباشو گذاشت رو لب هام آروم مک میزد منم دست خودم نبود داشتم باهاش همکاری میکردم دستشو برد زیر لباسم و شروع کرد به دراوردنشون
ات: ک...کوک چیکار میکنی
کوک: ب..ببخشید دست خودم نبود
ات: مهم نیست
کوک: بخشیدی
ات: یه کم ولی هنوز ازت دلخورم
کوک: ببخشید قشنگم
(ویو ات )
یه زره خوابیدم تو بغل کوک و بلند شدم رفتم پایین دیدم هیچ کدوم از خدمتکارا نیستن برای همین خود شروع کردم به پختن پاستا داشتم خمیرشو ورز میدادم که یهو کوک از پشت بغلم کرد منم ترسیدم یهو کل آرد ها رو خالی کردم رو سرش
کوک :جیغغغغ ات میکنمتتتت
ات :(داره از خنده جر میخوره )
(ویو کوک)
يه مشت آرد ها رو خالی کردم رو سرش که جیغش رفت هوا
ات :کوککک جیغغغغ
کوک:( خنده)
ات:( خنده )
(ویو ات )
میخواستم برم حموم که کوک گفت
کوک: من میخوام برم حموم
ات: نه من میرم
کوک: من
ات: مننننن
کوک چاره ایی نیست دوتاییمون میریم 😈😈
ات: باش
کوک: واقعا
ات: نه
کوک:🥲
ات: اول من میرم بعد تو برو
(ویو کوک)
ات رو براید استایل بغلش کردم بردمش تو حموم شیر آب آب رو باز کردم و منتظر موندم تا وان پر بشه
ات: جیغغغغغغغ ولممم کننننن
کوک :شش دوتاییمون میریم
ات: نه نه نه نهههههه
کوک: بلخره که من شوهرتم هااا باید ببینم
ات :من خجالتتتت میکشمم ( دستشو میزاره رو صورتش)
کوک: عزیزم خجالت نداره که تازه میخوام بریم تو کار بچه 😈😈
ات: 😳😳
کوک: خب وان هم پر شد
ات: ...........
کوک: بیب خودت لباساتو درمیاری یا میزاری در اختیار من
ات: خ..خودم
کوک :اوهوم باش
ادامه دارد
(بعد از نیم ساعت)
(ویو ات)
بعد از نیم ساعت رسیدیم از ماشین پیاده شدم و رفتم تو اتاق لباسامو رو عوض و رو تخت خوابیدم که یهو یه دستی رو روی کمرم حس کردم
(ویو کوک )
حتی گل ها هم جواب نداد خاک تو سرم مجبور بودم سرش داد بزنم باید هرجور شده از دلش در بیارم رفتم بالا پیشش رو تخت خوابیده بود رفتم از پشت بغلش کردم
ات :ولم کن
کوک: نمیکنم
ات: دست بهم نزن
کوک: ببخشید
ات: .........
کوک: من اشتباه کردم قول میدم دیگه سرت داد نزن باشه
کوک: تروخدا لطفا (با صدای بچگونه)
ات: نه از دستت ناراحتم
(ویو ات)
کوک لباشو گذاشت رو لب هام آروم مک میزد منم دست خودم نبود داشتم باهاش همکاری میکردم دستشو برد زیر لباسم و شروع کرد به دراوردنشون
ات: ک...کوک چیکار میکنی
کوک: ب..ببخشید دست خودم نبود
ات: مهم نیست
کوک: بخشیدی
ات: یه کم ولی هنوز ازت دلخورم
کوک: ببخشید قشنگم
(ویو ات )
یه زره خوابیدم تو بغل کوک و بلند شدم رفتم پایین دیدم هیچ کدوم از خدمتکارا نیستن برای همین خود شروع کردم به پختن پاستا داشتم خمیرشو ورز میدادم که یهو کوک از پشت بغلم کرد منم ترسیدم یهو کل آرد ها رو خالی کردم رو سرش
کوک :جیغغغغ ات میکنمتتتت
ات :(داره از خنده جر میخوره )
(ویو کوک)
يه مشت آرد ها رو خالی کردم رو سرش که جیغش رفت هوا
ات :کوککک جیغغغغ
کوک:( خنده)
ات:( خنده )
(ویو ات )
میخواستم برم حموم که کوک گفت
کوک: من میخوام برم حموم
ات: نه من میرم
کوک: من
ات: مننننن
کوک چاره ایی نیست دوتاییمون میریم 😈😈
ات: باش
کوک: واقعا
ات: نه
کوک:🥲
ات: اول من میرم بعد تو برو
(ویو کوک)
ات رو براید استایل بغلش کردم بردمش تو حموم شیر آب آب رو باز کردم و منتظر موندم تا وان پر بشه
ات: جیغغغغغغغ ولممم کننننن
کوک :شش دوتاییمون میریم
ات: نه نه نه نهههههه
کوک: بلخره که من شوهرتم هااا باید ببینم
ات :من خجالتتتت میکشمم ( دستشو میزاره رو صورتش)
کوک: عزیزم خجالت نداره که تازه میخوام بریم تو کار بچه 😈😈
ات: 😳😳
کوک: خب وان هم پر شد
ات: ...........
کوک: بیب خودت لباساتو درمیاری یا میزاری در اختیار من
ات: خ..خودم
کوک :اوهوم باش
ادامه دارد
۱۶.۳k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.