اما...
اما...
وقتی سوار شدیم تو جیغ و داد آرتام گم شده بودم
+ای جاااان نترس بچه
×جیییغ
وقتی پیاده شدیم به صورتش نگا کردم و با حالت مسخره ای گفتم
+نمیترسی ماهرو؟
لبخند زد
×بیا بریم بازیای دیگه
فقط بازی بازی کردیم و بازی کردیم بعد رفتیم غذا خوری و... و به طرز عجیبی ساعت ۲ برگشتیم خونه
+مث سگ خوابم میاد
×بریم بخوابیم
•°•°•°•°•°•°•°•
ساعت ۱۰ بیدار شدم آرتام خونه نبود قرار بود بره جایی و شب برگرده
صبحونم رو خوردم و ورزش کردم و لباس پوشیدم برم پیاده رویی
_بادیگارد:خانم کجا
+بیرون
_فقط میخواستم یچی بگم
+بگو
_امروز تولده آرتام
واای باید سوپرایزش میکردم
دوان دوان رفتم خونه لباس مناسب پوشیدم و زدم بیرون
دور و برم رو نگاه کردم،اول از فروشگاه وسایل تزئین خرید کردم
نوبت کادو بود تو شوک بودم که چی بخرم که یه چیزی توجهم رو بع خودش جلب کرد
هدیه خوبی بود اونم خریدم
نوبت کیک بود یه کیک خوشگلم خریدم
اومدم خونه و منتظر موندم شب بشه
زمان بسرعت برق و باد گذشت تا شب شد
...خونه رو تزئین کردم و هدیم رو کادو کردم
نوبت غذا بود
(غوره بادمجون😂) پختم و میز رو تزئین کردم،یه عالمه شمع هم این طرف و اون طرف گذاشتم و یه استایل خوشملم زدم
قایم شده بودم و منتظر موندم تا بیاد...
وقتی اومد خونه رو تو اون وضع دید مات موند اومدم بیرون و با لحن گفتمHappy birthday my love, happy birthday beautiful
×وایی ماهرو باورم نمیشه
+باورت نمیشه؟خب حق داری
خیلی مرموزانه گفت×ارهه
و اومد جلو،اولش چیزی نبود ولی بعدش واقعا ترستاک بود یه دستش به چاقو بود و یه دس به جیب هعی میومدجلوتر بدون لبخند
چن قدم عقب تر رفتم تا به دیوار چسبیدم
×آ..آرت.ام دا.دا..ری چیکاار میکنی
پوزخند زد و رو به روم ایستاد و چاقو رو بیرون آورد و گذاشت رو گردنم(گلوم) و گفت:...
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•☁️🪄
[بچه ها قرار بود عکس طییعت و... رو بزارم تو پیج شخصیت ولی هر چقد واردش میشم نمیشه
یه پیج جدید میزنم و همش رو دوباره میزارم و شاید پیج شخصیت پاک شه و پیج جزئیات جایگزین شه]
((عکس کیک و استایل ماهرو و آرتام رو هم میزارم کادو رو هم پارت بعد))|
|ببخشید یه پارت گذاشتم خوابم برده بود شاید طی روز بزارم سه پارت بشه|
وقتی سوار شدیم تو جیغ و داد آرتام گم شده بودم
+ای جاااان نترس بچه
×جیییغ
وقتی پیاده شدیم به صورتش نگا کردم و با حالت مسخره ای گفتم
+نمیترسی ماهرو؟
لبخند زد
×بیا بریم بازیای دیگه
فقط بازی بازی کردیم و بازی کردیم بعد رفتیم غذا خوری و... و به طرز عجیبی ساعت ۲ برگشتیم خونه
+مث سگ خوابم میاد
×بریم بخوابیم
•°•°•°•°•°•°•°•
ساعت ۱۰ بیدار شدم آرتام خونه نبود قرار بود بره جایی و شب برگرده
صبحونم رو خوردم و ورزش کردم و لباس پوشیدم برم پیاده رویی
_بادیگارد:خانم کجا
+بیرون
_فقط میخواستم یچی بگم
+بگو
_امروز تولده آرتام
واای باید سوپرایزش میکردم
دوان دوان رفتم خونه لباس مناسب پوشیدم و زدم بیرون
دور و برم رو نگاه کردم،اول از فروشگاه وسایل تزئین خرید کردم
نوبت کادو بود تو شوک بودم که چی بخرم که یه چیزی توجهم رو بع خودش جلب کرد
هدیه خوبی بود اونم خریدم
نوبت کیک بود یه کیک خوشگلم خریدم
اومدم خونه و منتظر موندم شب بشه
زمان بسرعت برق و باد گذشت تا شب شد
...خونه رو تزئین کردم و هدیم رو کادو کردم
نوبت غذا بود
(غوره بادمجون😂) پختم و میز رو تزئین کردم،یه عالمه شمع هم این طرف و اون طرف گذاشتم و یه استایل خوشملم زدم
قایم شده بودم و منتظر موندم تا بیاد...
وقتی اومد خونه رو تو اون وضع دید مات موند اومدم بیرون و با لحن گفتمHappy birthday my love, happy birthday beautiful
×وایی ماهرو باورم نمیشه
+باورت نمیشه؟خب حق داری
خیلی مرموزانه گفت×ارهه
و اومد جلو،اولش چیزی نبود ولی بعدش واقعا ترستاک بود یه دستش به چاقو بود و یه دس به جیب هعی میومدجلوتر بدون لبخند
چن قدم عقب تر رفتم تا به دیوار چسبیدم
×آ..آرت.ام دا.دا..ری چیکاار میکنی
پوزخند زد و رو به روم ایستاد و چاقو رو بیرون آورد و گذاشت رو گردنم(گلوم) و گفت:...
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•☁️🪄
[بچه ها قرار بود عکس طییعت و... رو بزارم تو پیج شخصیت ولی هر چقد واردش میشم نمیشه
یه پیج جدید میزنم و همش رو دوباره میزارم و شاید پیج شخصیت پاک شه و پیج جزئیات جایگزین شه]
((عکس کیک و استایل ماهرو و آرتام رو هم میزارم کادو رو هم پارت بعد))|
|ببخشید یه پارت گذاشتم خوابم برده بود شاید طی روز بزارم سه پارت بشه|
۱.۷k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.