شکست خورده...!part4
#شکست_خورده 🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤
🤍#part4
🖤
🤍
🖤
ویو کوک
نمیدونستم باید چیکار کنم و چیده ولی هیچ خبری از ته و ا/ت نبود تا صب توی خیابونا دنبالشون گشتم ولی هیچی پیدا نکردم....رفتم خونه تا یهکم استراحت کنم رفتم توی اتاقم که دیدم رو میزم یه نوشته بود
"کوک من دیگ دوستت ندارم لطفا دیگ دنبالم نگرد" از طرف ا/ت*
واتتت این چیه اینو کی نوشته!نه ا/ت یعنی!
من مطمئنم ا/ت به همچین کاری با من نمیکنه
و اصلا این دست خط ا/ت نیست میدونم!
همونجوری که داشتم مغزم رو آروم میکردم زدم زیر گریه و به دیوار مشت میزدم...آخ چرا چرا ا/ت باید یه دقه بره مگه من چیکارش کردم هااا خدایا پن با اون چیکار کردم مگه
ویو ا/ت
از خواب بیدار شدم و دیدم روی تخت توی یه امارت بزرگم...یعنی انقدر زود خوابم برد ؟بعدشم تهیونگ اومد توی اتاق و گقت
ا/ت الان حالت خوبه؟.
ا.ت:آره بهترم
ته:بین میدونم برات سخته ولی الان باید بری پیش کوک و بهش بگی که دوست نداری دیگ باهاش باشی
ا.ت:من دیگ پیش اون عوضی نمیرم
ته:مطمئن باش که این آخرین باریه که میبینیش اوکی؟
ا.ت:باشه...مرسی که منو از دست اون نجات دادی ولی خودمون چی؟
ته:من ترو دوست دارم ا/ت واقعا عاشقتم
ا.ت:ولی این بچه
ته:همیشه آرزو داشتم بابام و بچ دوقولو داشته باشم
ا.ت:چی!؟دوقولو
ته:آره بهت نگفته بودم....برو پیش کوک بعدشم بیا باید استراحت کنی
🤍#part4
🖤
🤍
🖤
ویو کوک
نمیدونستم باید چیکار کنم و چیده ولی هیچ خبری از ته و ا/ت نبود تا صب توی خیابونا دنبالشون گشتم ولی هیچی پیدا نکردم....رفتم خونه تا یهکم استراحت کنم رفتم توی اتاقم که دیدم رو میزم یه نوشته بود
"کوک من دیگ دوستت ندارم لطفا دیگ دنبالم نگرد" از طرف ا/ت*
واتتت این چیه اینو کی نوشته!نه ا/ت یعنی!
من مطمئنم ا/ت به همچین کاری با من نمیکنه
و اصلا این دست خط ا/ت نیست میدونم!
همونجوری که داشتم مغزم رو آروم میکردم زدم زیر گریه و به دیوار مشت میزدم...آخ چرا چرا ا/ت باید یه دقه بره مگه من چیکارش کردم هااا خدایا پن با اون چیکار کردم مگه
ویو ا/ت
از خواب بیدار شدم و دیدم روی تخت توی یه امارت بزرگم...یعنی انقدر زود خوابم برد ؟بعدشم تهیونگ اومد توی اتاق و گقت
ا/ت الان حالت خوبه؟.
ا.ت:آره بهترم
ته:بین میدونم برات سخته ولی الان باید بری پیش کوک و بهش بگی که دوست نداری دیگ باهاش باشی
ا.ت:من دیگ پیش اون عوضی نمیرم
ته:مطمئن باش که این آخرین باریه که میبینیش اوکی؟
ا.ت:باشه...مرسی که منو از دست اون نجات دادی ولی خودمون چی؟
ته:من ترو دوست دارم ا/ت واقعا عاشقتم
ا.ت:ولی این بچه
ته:همیشه آرزو داشتم بابام و بچ دوقولو داشته باشم
ا.ت:چی!؟دوقولو
ته:آره بهت نگفته بودم....برو پیش کوک بعدشم بیا باید استراحت کنی
۲.۴k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.