اشلی ویو: با سردرد بدی چشمم رو باز کردم خواستم جیغ بزنم ک
اشلی ویو: با سردرد بدی چشمم رو باز کردم خواستم جیغ بزنم که متوجه پارچه ای که داخل دهنم هست شدم و روی صندلی بسته شده بودم و توی یه اتاق تاریک بودم نایلا وارد شد و گفت
نایلا: های اشلی میبینم که بیدار شدی خانم مافیا یا بهتره بگم مثلاً مافیا کسی هویت اصلی تو رو میدونه ؟ مثلاً مهمترینش کوک 😏 معلومه که نمیدونه ولی چه اتفاقی می افته اگه بفهمه دختر قصه شاه پریون اون مافیا اغوا کننده در واقع پلیس بوده و میخواد اون رو نابود کنه ها ؟😂😂😂
اشلی همینطور که تعجب کرده بود و اشک از چشماش میریخت و ریملش بیشتر پخش میشد سعی داشت حرف بزنه که نایلا پارچه رو از دهن اشلی در اورد و گفت : انتخاب با خودته یا خودت گم میشی و یا خودم سر به نیستت میکنم
اشلی چشماش رو بست و گفت باشه و امشب جانگکوک رو دعوت میکنم و بهش میگم اوکی (با حالت من من)
نایلا دست اشلی رو باز کرد و بازوی اشلی رو محکم تو دستش فشار داد و با حالت عصبی گفت: وای بحالت ببر کوچولو بخوای دست از پا خطا کنی تضمین جون تو و کوک رو نمیکنم فهمیدی؟؟؟
اشلی: اره فهمیدم ، و بازوش رو از دست نایلا خارج کرد و رفت
حدودا ۲ ساعت بعد کلارا زنگ زد : اشلی های اگه امشب با کوک قطع ارتباط نکنی اون رو میکشیم
اشلی: با باشه امشب تمومش میکنم بای
کلارا: بای
اشلی و کوک زنگ زد و صداش رو صاف کرد و گفت: سلام کوک خوبی
کوک که خیلی خوشحال بود گفت: سلام اشلی خوبی چرا جواب تماس هام رو نمیدادی میدونی چقدر نگران شدم ؟؟؟
اشلی: کوک پشت تلفن نمیتونیم صحبت کنیم بیا خونه من راس ساعت ۷ اوکی
کوک: اوکی بای
اشلی: بای
ساعت ۷ کوک رسید دم خونه ی اشلی و وارد خونه شد و.......
پارت بعد پارت اخر هست پس شرطی ندارد و همینطوری میزارم
نایلا: های اشلی میبینم که بیدار شدی خانم مافیا یا بهتره بگم مثلاً مافیا کسی هویت اصلی تو رو میدونه ؟ مثلاً مهمترینش کوک 😏 معلومه که نمیدونه ولی چه اتفاقی می افته اگه بفهمه دختر قصه شاه پریون اون مافیا اغوا کننده در واقع پلیس بوده و میخواد اون رو نابود کنه ها ؟😂😂😂
اشلی همینطور که تعجب کرده بود و اشک از چشماش میریخت و ریملش بیشتر پخش میشد سعی داشت حرف بزنه که نایلا پارچه رو از دهن اشلی در اورد و گفت : انتخاب با خودته یا خودت گم میشی و یا خودم سر به نیستت میکنم
اشلی چشماش رو بست و گفت باشه و امشب جانگکوک رو دعوت میکنم و بهش میگم اوکی (با حالت من من)
نایلا دست اشلی رو باز کرد و بازوی اشلی رو محکم تو دستش فشار داد و با حالت عصبی گفت: وای بحالت ببر کوچولو بخوای دست از پا خطا کنی تضمین جون تو و کوک رو نمیکنم فهمیدی؟؟؟
اشلی: اره فهمیدم ، و بازوش رو از دست نایلا خارج کرد و رفت
حدودا ۲ ساعت بعد کلارا زنگ زد : اشلی های اگه امشب با کوک قطع ارتباط نکنی اون رو میکشیم
اشلی: با باشه امشب تمومش میکنم بای
کلارا: بای
اشلی و کوک زنگ زد و صداش رو صاف کرد و گفت: سلام کوک خوبی
کوک که خیلی خوشحال بود گفت: سلام اشلی خوبی چرا جواب تماس هام رو نمیدادی میدونی چقدر نگران شدم ؟؟؟
اشلی: کوک پشت تلفن نمیتونیم صحبت کنیم بیا خونه من راس ساعت ۷ اوکی
کوک: اوکی بای
اشلی: بای
ساعت ۷ کوک رسید دم خونه ی اشلی و وارد خونه شد و.......
پارت بعد پارت اخر هست پس شرطی ندارد و همینطوری میزارم
۱.۹k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.