پارت ۲۲
ولی وقتی که یعقوب از او می خواهد که از سر راهمان کنار برود می فهمم که توهم نزده ام تصویر مقابلم حقیقی است .
مهبد آمده است ، از مسیر که کنار نمی رود. یعقوب پیاده می شود.
دست به یقه که می شوند. جر و بحث که بالا می گیرد تازه به خود جرئت می دهم و با تنی لرزان پیاده می شوم.
احساس می کنم زیر پایم خالی است .
– مرتیکه زن منو سپیده نزده کجا داشتی می بردی ؟
چشمانم پر است. حماقت است ولی در آن حال با خود می گویم شنیدن صدایش از نزدیک لطف دیگری دارد .
از پشت خط ، با وجود مسافت . فاصله صدا زمخت شنیده میشود . کلفت نابهنجار .
مشتش که پای چشمان مرده بیچاره پایین می آید جیغ میزنم :
– مهبد .
از مرد بیچاره که به ناله افتاده است دست می کشد .
ریش در آورده است . پریشان است . چشمانش دلتنگ است .
– گفتم زیر سنگ هم باشی پیدات می کنم .
– چرا دست از سرم برنمیداری ؟
با مشت چنان به سینه اش می کوبد که من دردم می گیرد .
– دست بردارم کی جواب این لاکردار رو می ده که تو سینه بی تابته بی انصاف ؟
– بُشرا!
– صوریه! زبون نفهم نبودی توکا .
به سختی جلو ریزش اشک هایم را می گیرم . در سینه ستبرش در میایم . که مدیون خودم نشوم .
– من به اون خونه برنمی گردم فکرکن توکا مرد .
– می برمت خونه جدا.
دغدغه من خانه جدا نبود .
-من به اون زندگی بر نمی گردم . طلاق میخوام .
– طلاقت نمیدم .
صندلی عقب می نشینم . اشکی در بساط ندارم او اما لبخند به لب دارد . راضی به نظر می رسد .
سر به شیشه می چسبانم . سرد است و من تب کرده داغم تنم گوله اتش است
می گوید :
– توکا خانوم ؟ خانوم خانما ؟
جوابش را نمی دهم . اگر تهدید به اقدام قانونی نمی کرد .
اگر پای خالهام در میان نبودو اگر که نمی خواستم گربه کوره به نظر برسم هرگز تن به اجبار نمی دادم .
جاده لغزنده است، تا چشم کار می کند برف است و برف . سفیدی دلم را میزند .
– قناری مهبد ؟ توله بابا گشنش نیست ؟
جواب نمی دهم ، توله بابا بی قرار است . هی به شکم مادرش مشت و لگد می کوبد هی ولولول می خورد .
حالم خراب اندر خراب است .
ماشین را به حاشیه جاده می کشد .
پیاده میشود و از ترس اینکه ماهی بشوم و از دستش لیز بخورم در را برویم قفل می کند و سوئیچ را هم از روی ماشین بر می دارد .
کمی بعد دست پر برمی گردد ، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد گرفته است .
گرسنه هستم ولی خودم را بی رغبت نشان می دهم و به نایلونی که روی زانویم می گذارد دست نمی زنم.
– از بابای بچه شاکی درست چرا به بچه ظلم می کنی ؟
جواب نمی دهم . دست به سینه به جلو خیره میشوم اما حرکت نمی کند
مهبد آمده است ، از مسیر که کنار نمی رود. یعقوب پیاده می شود.
دست به یقه که می شوند. جر و بحث که بالا می گیرد تازه به خود جرئت می دهم و با تنی لرزان پیاده می شوم.
احساس می کنم زیر پایم خالی است .
– مرتیکه زن منو سپیده نزده کجا داشتی می بردی ؟
چشمانم پر است. حماقت است ولی در آن حال با خود می گویم شنیدن صدایش از نزدیک لطف دیگری دارد .
از پشت خط ، با وجود مسافت . فاصله صدا زمخت شنیده میشود . کلفت نابهنجار .
مشتش که پای چشمان مرده بیچاره پایین می آید جیغ میزنم :
– مهبد .
از مرد بیچاره که به ناله افتاده است دست می کشد .
ریش در آورده است . پریشان است . چشمانش دلتنگ است .
– گفتم زیر سنگ هم باشی پیدات می کنم .
– چرا دست از سرم برنمیداری ؟
با مشت چنان به سینه اش می کوبد که من دردم می گیرد .
– دست بردارم کی جواب این لاکردار رو می ده که تو سینه بی تابته بی انصاف ؟
– بُشرا!
– صوریه! زبون نفهم نبودی توکا .
به سختی جلو ریزش اشک هایم را می گیرم . در سینه ستبرش در میایم . که مدیون خودم نشوم .
– من به اون خونه برنمی گردم فکرکن توکا مرد .
– می برمت خونه جدا.
دغدغه من خانه جدا نبود .
-من به اون زندگی بر نمی گردم . طلاق میخوام .
– طلاقت نمیدم .
صندلی عقب می نشینم . اشکی در بساط ندارم او اما لبخند به لب دارد . راضی به نظر می رسد .
سر به شیشه می چسبانم . سرد است و من تب کرده داغم تنم گوله اتش است
می گوید :
– توکا خانوم ؟ خانوم خانما ؟
جوابش را نمی دهم . اگر تهدید به اقدام قانونی نمی کرد .
اگر پای خالهام در میان نبودو اگر که نمی خواستم گربه کوره به نظر برسم هرگز تن به اجبار نمی دادم .
جاده لغزنده است، تا چشم کار می کند برف است و برف . سفیدی دلم را میزند .
– قناری مهبد ؟ توله بابا گشنش نیست ؟
جواب نمی دهم ، توله بابا بی قرار است . هی به شکم مادرش مشت و لگد می کوبد هی ولولول می خورد .
حالم خراب اندر خراب است .
ماشین را به حاشیه جاده می کشد .
پیاده میشود و از ترس اینکه ماهی بشوم و از دستش لیز بخورم در را برویم قفل می کند و سوئیچ را هم از روی ماشین بر می دارد .
کمی بعد دست پر برمی گردد ، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد گرفته است .
گرسنه هستم ولی خودم را بی رغبت نشان می دهم و به نایلونی که روی زانویم می گذارد دست نمی زنم.
– از بابای بچه شاکی درست چرا به بچه ظلم می کنی ؟
جواب نمی دهم . دست به سینه به جلو خیره میشوم اما حرکت نمی کند
۲.۲k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.