تک پارتی یونگی (درخواستی)
تک پارتی یونگی (درخواستی)
وقتی مافیاست و بهت خیانت میکنه
.
چندروزی میشد بی توجهی هاش ازارم میداد
نمیدونم چرا اینطوری شده
با خودم میگفتم شاید پرونده هاش خیلی داره روش فشار میاره.. ولی قبلا هم یکی از پرونده هاش خیلی پر فشار بود اما تاثیری رو عوض شدن اخلاقش نسبت به من نداشت
نمیتونستم دیگه تحمل کنم
امشب باید بهم بگه دلیل این رفتاراش چیه
10 شب:
الانا دیگه باید میومد
رو مبل منتظرش نشستم
تا اینکه بالاخره اومد
کلید درو داشت از قبل
بدون نگاه کردن بهم داشت میرفت تو اتاق کارش
ا. ت:یونگی
یونگی:ولم کن ا. ت حوصله ندارم
ا. ت:ولی من باهات حرف دارم
یونگی:بزار برا بعدا دیگهه اَههه
ا. ت:یونگی چرا اینطوری داری رفتار میکنی؟
ا. ت:چرا با من سرد شدی.. دلیل این کارات چیه؟
ا. ت:نکنه یه دختره ی دیگه هست؟ نکنه داری به من خیانت میکنیی(بلند)
یونگی:اره.... دارم خیانت میکنم.... دیگه دوست ندارم.... دیگه ازت خسته شدم نمیخوام دیگه تو زندگیم باشییی(داد)
نمیتونستم باور کنم...حرفاش... واسم واضح نبودن...هر کلمش بیشتر منو تو شک میبرد و...قلبمو خاکستر میکرد
این همون مردیه که من دوسش داشتم؟
این همون مردیه که میگفت دوسم داره میگفت هیچوقت ترکت نمیکنم؟
این همون مرده؟
ا. ت:.. یونگی....
نفسم نمیومد.... سرم گیج میرفت.... میخواستم گریه کنم... حالم بد بود..
رفتم تو اشپز خونه
چاقو رو گرفتم
گذاشتم رو رگ دستم
ا. ت:بگو الکیه... بگو داری دروغ میگیییی.... بگووووو.... بگو که تو خیانت نکردیییی... بگو همه ی اینا الکیههههه.... بگوووو(داد و گریه)
ا. ت:بگو.. وگرنه خودمو میکشم..... بگو وگرنه همین الان رگمو میزنم...
یونگی:ا.... ا. ت صب کن... عشقم وایسا تروخدا صب که توضیح میدم باشه باشه ازون دختره جدا میشم
ا. ت:.... پس راست میگفتی؟.... پس واقعا خیانت کرددیییی؟
..
بچه ها تو این پارت جا نشد پارت بعدی میزارم
وقتی مافیاست و بهت خیانت میکنه
.
چندروزی میشد بی توجهی هاش ازارم میداد
نمیدونم چرا اینطوری شده
با خودم میگفتم شاید پرونده هاش خیلی داره روش فشار میاره.. ولی قبلا هم یکی از پرونده هاش خیلی پر فشار بود اما تاثیری رو عوض شدن اخلاقش نسبت به من نداشت
نمیتونستم دیگه تحمل کنم
امشب باید بهم بگه دلیل این رفتاراش چیه
10 شب:
الانا دیگه باید میومد
رو مبل منتظرش نشستم
تا اینکه بالاخره اومد
کلید درو داشت از قبل
بدون نگاه کردن بهم داشت میرفت تو اتاق کارش
ا. ت:یونگی
یونگی:ولم کن ا. ت حوصله ندارم
ا. ت:ولی من باهات حرف دارم
یونگی:بزار برا بعدا دیگهه اَههه
ا. ت:یونگی چرا اینطوری داری رفتار میکنی؟
ا. ت:چرا با من سرد شدی.. دلیل این کارات چیه؟
ا. ت:نکنه یه دختره ی دیگه هست؟ نکنه داری به من خیانت میکنیی(بلند)
یونگی:اره.... دارم خیانت میکنم.... دیگه دوست ندارم.... دیگه ازت خسته شدم نمیخوام دیگه تو زندگیم باشییی(داد)
نمیتونستم باور کنم...حرفاش... واسم واضح نبودن...هر کلمش بیشتر منو تو شک میبرد و...قلبمو خاکستر میکرد
این همون مردیه که من دوسش داشتم؟
این همون مردیه که میگفت دوسم داره میگفت هیچوقت ترکت نمیکنم؟
این همون مرده؟
ا. ت:.. یونگی....
نفسم نمیومد.... سرم گیج میرفت.... میخواستم گریه کنم... حالم بد بود..
رفتم تو اشپز خونه
چاقو رو گرفتم
گذاشتم رو رگ دستم
ا. ت:بگو الکیه... بگو داری دروغ میگیییی.... بگووووو.... بگو که تو خیانت نکردیییی... بگو همه ی اینا الکیههههه.... بگوووو(داد و گریه)
ا. ت:بگو.. وگرنه خودمو میکشم..... بگو وگرنه همین الان رگمو میزنم...
یونگی:ا.... ا. ت صب کن... عشقم وایسا تروخدا صب که توضیح میدم باشه باشه ازون دختره جدا میشم
ا. ت:.... پس راست میگفتی؟.... پس واقعا خیانت کرددیییی؟
..
بچه ها تو این پارت جا نشد پارت بعدی میزارم
۳.۲k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳