ایدل شاهکار
ایدل شاهکار
پارت19
ا. ت خریدای لازمش رو کرد از فروشگاه اومد بیرون واسه شب هیجان زده بود به هر حال این دومین قرارشونه
ا. ت رفت داخل ساختمون سوار اسانسور شد که یه پسر دیگه هم همراهش وارد شد طبقه۸۶رو زد پسر با دیدن اینکه طبقه۱۰۰هم قرمزه فهمید دختری که کنارش اون طبقه رو زده
اون پسره:| : تو داخل پنت هاوس زندگی میکنی
ا. ت با شنیدن اون حرف تعجب کرد
ا. ت: ببخشید؟
پسر: او ببخشید حتما زیاده روی کردم
ا. ت: نه اشکال نداره درسته من تو اون طبقه زندگی میکنم
پسر: قیافتون برام اشناس
ا. ت: من؟
پسر: بله من تازه از میلان برگشتم و فکر کنم بیلبورد شما رو دیدم برای برند ورساچه بود اما هرچی فکر میکنم به یاد نمیارم کی هستید
ا. ت: او اون بله درسته اون یکی از تبلیغاتم بود من کیم ا. تم
پسر: بله یادم اومد شما ایدل هستید اسم من لیانه
ا. ت: لیان؟ خوبه خوشبخت شدم از اشناییتون
ا. ت این حرف رو زد که در اسانسور باز شد
لیان: من دیگه میرم اومید وارم دوباره همو ببینیم
و در اسانسور بسه شد
ا. ت: هوم پسر خوبیه شاید باید باهاش دوست شم دوست دارم به کمپانی معرفیش کنم مطمئنم برای کاراموزی انتخاب میشه
چند ساعت بعد
ا. ت کیفش رو برداشت و با دیدن پیام جونگ کوک از خونه اومد بیرون
واقعا هیجان انگیز بود دیدن دوباره دوس پسری که تا باهاش وارد رابطه شده نه؟
ا. ت از ساختمون اومد. بیرون با دیدن ماشین جونگ کوک به طرفش رفت سوار شد
ا. ت: سلامم حتما میخوای بگی دیر کردم نع
جونگ کوک: مهم نیست چقدر باشه من همیشع منتظر تو میمونم
ا. ت: او بهت نمیاد این طوری رومانتیک باشی
جونگ کوک: خودمم تعجب کردم راستی کجا میخوای بریم
ا. ت: نمیدونم هرجایی که تو بگی
جونگ کوک: پس بانوی من من شمارو به مکان بچگیم خواهم برد
ا. ت: مکان بچگی کنجکاوم ببینم چجوریع
چند دقیقه بعد جونگ کوک وارد یه کوچه شد تاریک بود فقط چراغ یه مغازه که داخلش پر شیشه هایی بود که پر عروسک بودن
جونگ کوک دقیقا جلوی همون مغازه ایستاد
ا. ت: اینجاس؟
جونگ کوک همون طور که از ماشین پیاده میشدن سرش رو تکون داد درو برای ا. ت باز کرد
پارت19
ا. ت خریدای لازمش رو کرد از فروشگاه اومد بیرون واسه شب هیجان زده بود به هر حال این دومین قرارشونه
ا. ت رفت داخل ساختمون سوار اسانسور شد که یه پسر دیگه هم همراهش وارد شد طبقه۸۶رو زد پسر با دیدن اینکه طبقه۱۰۰هم قرمزه فهمید دختری که کنارش اون طبقه رو زده
اون پسره:| : تو داخل پنت هاوس زندگی میکنی
ا. ت با شنیدن اون حرف تعجب کرد
ا. ت: ببخشید؟
پسر: او ببخشید حتما زیاده روی کردم
ا. ت: نه اشکال نداره درسته من تو اون طبقه زندگی میکنم
پسر: قیافتون برام اشناس
ا. ت: من؟
پسر: بله من تازه از میلان برگشتم و فکر کنم بیلبورد شما رو دیدم برای برند ورساچه بود اما هرچی فکر میکنم به یاد نمیارم کی هستید
ا. ت: او اون بله درسته اون یکی از تبلیغاتم بود من کیم ا. تم
پسر: بله یادم اومد شما ایدل هستید اسم من لیانه
ا. ت: لیان؟ خوبه خوشبخت شدم از اشناییتون
ا. ت این حرف رو زد که در اسانسور باز شد
لیان: من دیگه میرم اومید وارم دوباره همو ببینیم
و در اسانسور بسه شد
ا. ت: هوم پسر خوبیه شاید باید باهاش دوست شم دوست دارم به کمپانی معرفیش کنم مطمئنم برای کاراموزی انتخاب میشه
چند ساعت بعد
ا. ت کیفش رو برداشت و با دیدن پیام جونگ کوک از خونه اومد بیرون
واقعا هیجان انگیز بود دیدن دوباره دوس پسری که تا باهاش وارد رابطه شده نه؟
ا. ت از ساختمون اومد. بیرون با دیدن ماشین جونگ کوک به طرفش رفت سوار شد
ا. ت: سلامم حتما میخوای بگی دیر کردم نع
جونگ کوک: مهم نیست چقدر باشه من همیشع منتظر تو میمونم
ا. ت: او بهت نمیاد این طوری رومانتیک باشی
جونگ کوک: خودمم تعجب کردم راستی کجا میخوای بریم
ا. ت: نمیدونم هرجایی که تو بگی
جونگ کوک: پس بانوی من من شمارو به مکان بچگیم خواهم برد
ا. ت: مکان بچگی کنجکاوم ببینم چجوریع
چند دقیقه بعد جونگ کوک وارد یه کوچه شد تاریک بود فقط چراغ یه مغازه که داخلش پر شیشه هایی بود که پر عروسک بودن
جونگ کوک دقیقا جلوی همون مغازه ایستاد
ا. ت: اینجاس؟
جونگ کوک همون طور که از ماشین پیاده میشدن سرش رو تکون داد درو برای ا. ت باز کرد
۱۲.۱k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.