پارت 20
پارت _20_
سهندم که شرکته تا دیر وقت تنها بودم رفتم اتاقم و اماده شدم وسایلمو برداشتم و رفتم....
رسیدم به خونه امیر پیاده شدم و رفتم داخل مثله همیشه یه پارتی توپ راه انداخته بود انا یه جوری شدم یه حسی میگفت نرو... امیر اومد جلوم
_سلام به ستاره سهیل
_مسخره 😂چطوری
_خوبیم از احوال پرسیت بیا بریم داخل که حوری و پریا جمعن 🤤
_داداش به اون پری مری ها بگو دوره من نیان چون دیگه تو این فازا نیستم همه رو بلاک کردم
_فازه بچه مثبت هارو برندار😂 بیا برو تو ببیتم
رفتیم داخل یهگیلاس برداشتم و رفتم نشستم رو مبل شروع کردم به خوردن اما عجیب سرم گیج میرفت خدایا من چم شده
یهو یه دختره نیمه برهنه نشست تو بغلم و باسنشو میمالید بهم هولش دادم اما انگار توان نداشتم بیشتر چسبید بهم یهو لبامو بوسید سرمو کشیدم عقب و به اطراف نگا کردم دیدم اهو با چشمای بغض الود زول زده بود بهم و تا فهمید دیدمش بدو رفت بیرون با بدبختی دختره رو از خودم جدا کردم و بلند شدم رفتم دنبالش دیدم رفت سمته یه تاکسی دیدم پریدم جلو تاکسی و گفتم وایساااا پیاده شو ببینم سرم گیج میرفتم حالم بد بود رفتم دره ماشیو باز کردم و بازوشو گرفتم کشیدمش بیرون به تاکسی پولشو دادم و گفتم برو اقا برگشتم طرفه اهو یهو زد تو گوشم و گفت
_ولم کن مرتیکه اشغال ولم کن گمشو برو پیشه همون هرزه ولم کن
_باشه باشه اول به حرفم گوش کن بعد هر کاری بگی میکنم ترو خدا اهو حالم خوب نیست
دستشو با چندش از دستم بیرون کشیدم
ریموت ماشینو زدم و گفتم بشین
رفت سوار شد منم سوار شدم تا خونه حرفی نزدیم در واقعه به زور رانندگی میکردم دوبار نزدیک بود تصادف کنم
با هزار بدبختی رسیدیم خونه حاج محمد درو باز کرد و بی حرف ماشنو بردم داخل تا ماشین وایستاد اهو درو باز کرد و پیاده شد رفت داخله خونه منم بدو رفتم دنبالش حالم خیلی بد بود گیج میزدم دوبار خوردم به در و دیوار رفتم دره اتاقش دیدم داره لباساشامو میریزه تو ساکش
_آهو عزیزم یه لحظه صبر کن منم حرف بزنم
اما گوش نداد صدای گریه اش نابودم میکرد خدا میدونه من اینبار بی گناه بودم رفتم دستشو گرفتم و کشیدم تو بغلم اما دستو پا میزد یهو جیغ کشید
_ولم کن نامرد ولم لعنتی میخوام برم توهم برودنباله کثافت کاریات از اولم اشتباه بود نزدیک شدنم به تو فکر کردم ادم شدی اما نه اقا همون آشغالیه که قبلا بود ولمممم کن
دیگه تحملم تموم شده بود دستاشو از پشت قفل کردم انداختمش رو تخت و خودمم رفتم روش گریه میکرد تو چشماش زول زدم و گفتم
_اروم باش بزار منم حرف بزنم اصلا اونجوری که دیدی نیست من همش 10دقیقه هم تو اون خونه نبودم نمیدونم چی تو اون نوشیدنیه کوفتی ریخته بودن حالم خیلی بده اون دختره اشغالم از فرست استفاده کرد
سهندم که شرکته تا دیر وقت تنها بودم رفتم اتاقم و اماده شدم وسایلمو برداشتم و رفتم....
رسیدم به خونه امیر پیاده شدم و رفتم داخل مثله همیشه یه پارتی توپ راه انداخته بود انا یه جوری شدم یه حسی میگفت نرو... امیر اومد جلوم
_سلام به ستاره سهیل
_مسخره 😂چطوری
_خوبیم از احوال پرسیت بیا بریم داخل که حوری و پریا جمعن 🤤
_داداش به اون پری مری ها بگو دوره من نیان چون دیگه تو این فازا نیستم همه رو بلاک کردم
_فازه بچه مثبت هارو برندار😂 بیا برو تو ببیتم
رفتیم داخل یهگیلاس برداشتم و رفتم نشستم رو مبل شروع کردم به خوردن اما عجیب سرم گیج میرفت خدایا من چم شده
یهو یه دختره نیمه برهنه نشست تو بغلم و باسنشو میمالید بهم هولش دادم اما انگار توان نداشتم بیشتر چسبید بهم یهو لبامو بوسید سرمو کشیدم عقب و به اطراف نگا کردم دیدم اهو با چشمای بغض الود زول زده بود بهم و تا فهمید دیدمش بدو رفت بیرون با بدبختی دختره رو از خودم جدا کردم و بلند شدم رفتم دنبالش دیدم رفت سمته یه تاکسی دیدم پریدم جلو تاکسی و گفتم وایساااا پیاده شو ببینم سرم گیج میرفتم حالم بد بود رفتم دره ماشیو باز کردم و بازوشو گرفتم کشیدمش بیرون به تاکسی پولشو دادم و گفتم برو اقا برگشتم طرفه اهو یهو زد تو گوشم و گفت
_ولم کن مرتیکه اشغال ولم کن گمشو برو پیشه همون هرزه ولم کن
_باشه باشه اول به حرفم گوش کن بعد هر کاری بگی میکنم ترو خدا اهو حالم خوب نیست
دستشو با چندش از دستم بیرون کشیدم
ریموت ماشینو زدم و گفتم بشین
رفت سوار شد منم سوار شدم تا خونه حرفی نزدیم در واقعه به زور رانندگی میکردم دوبار نزدیک بود تصادف کنم
با هزار بدبختی رسیدیم خونه حاج محمد درو باز کرد و بی حرف ماشنو بردم داخل تا ماشین وایستاد اهو درو باز کرد و پیاده شد رفت داخله خونه منم بدو رفتم دنبالش حالم خیلی بد بود گیج میزدم دوبار خوردم به در و دیوار رفتم دره اتاقش دیدم داره لباساشامو میریزه تو ساکش
_آهو عزیزم یه لحظه صبر کن منم حرف بزنم
اما گوش نداد صدای گریه اش نابودم میکرد خدا میدونه من اینبار بی گناه بودم رفتم دستشو گرفتم و کشیدم تو بغلم اما دستو پا میزد یهو جیغ کشید
_ولم کن نامرد ولم لعنتی میخوام برم توهم برودنباله کثافت کاریات از اولم اشتباه بود نزدیک شدنم به تو فکر کردم ادم شدی اما نه اقا همون آشغالیه که قبلا بود ولمممم کن
دیگه تحملم تموم شده بود دستاشو از پشت قفل کردم انداختمش رو تخت و خودمم رفتم روش گریه میکرد تو چشماش زول زدم و گفتم
_اروم باش بزار منم حرف بزنم اصلا اونجوری که دیدی نیست من همش 10دقیقه هم تو اون خونه نبودم نمیدونم چی تو اون نوشیدنیه کوفتی ریخته بودن حالم خیلی بده اون دختره اشغالم از فرست استفاده کرد
۴.۷k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.