رمان :ایدل مافیا
رمان :ایدل مافیا
ات:یعنی دیگه مافیا نیستم؟
سوجین:نه عزیزم
ات: لطفاً بزار برم
سوجین:نه خیر نمیشه
ات:آخه من تازه امشب هویت اون مافیا رو فهمیدم بزار برم لطفاً
سوجین:باشه برو چیکارت کنم
از زبون جونگ کوک
رسیدم خونه لباسامو عوض کردم که گوشیم زنگ خورد
جونگ کوک:الو؟
؟:سلام قربان
جونگ کوک:سلام بله چیزی شده؟
؟: حدستون درست بود خانم ات مافیا هستن
جونگ کوک: باشه مرسی
بلاخره پیدات کردم کابوس شبم رفتم دم در خونه ات که دیدم از خونه اومد بیرون اما پیاده بود رفت داخل یه کوچه و بایه ماشین اومد بیرون و رفت سمت یه کارخونه ی متروکه حتما اومدن باراشو تحویل بگیره زنگ زدم به دستیارم
؟:بله قربان
جونگ کوک:الان یه لوکیشن برات فرستادم همه ی نیرو هارو بفرست اینجا
؟:چشم قربان
یه ربع بعد
دیدم نیومدن ات هم سوار ماشین شد باید یه جوری گیرش بیارم با تمام سرعتم روندم سمت ماشینش و زدم به ماشینش که از دره افتاد پایین رفتم سمت ماشینش زنده بود فقط بیهوش شده بود صورتش هم همه جاش خونی بود به سختی درش آوردم و روندم سمت عمارتم
جونگ کوک: لطفاً زنده بمون تو نباید اینجوری بمیری
ات:یعنی دیگه مافیا نیستم؟
سوجین:نه عزیزم
ات: لطفاً بزار برم
سوجین:نه خیر نمیشه
ات:آخه من تازه امشب هویت اون مافیا رو فهمیدم بزار برم لطفاً
سوجین:باشه برو چیکارت کنم
از زبون جونگ کوک
رسیدم خونه لباسامو عوض کردم که گوشیم زنگ خورد
جونگ کوک:الو؟
؟:سلام قربان
جونگ کوک:سلام بله چیزی شده؟
؟: حدستون درست بود خانم ات مافیا هستن
جونگ کوک: باشه مرسی
بلاخره پیدات کردم کابوس شبم رفتم دم در خونه ات که دیدم از خونه اومد بیرون اما پیاده بود رفت داخل یه کوچه و بایه ماشین اومد بیرون و رفت سمت یه کارخونه ی متروکه حتما اومدن باراشو تحویل بگیره زنگ زدم به دستیارم
؟:بله قربان
جونگ کوک:الان یه لوکیشن برات فرستادم همه ی نیرو هارو بفرست اینجا
؟:چشم قربان
یه ربع بعد
دیدم نیومدن ات هم سوار ماشین شد باید یه جوری گیرش بیارم با تمام سرعتم روندم سمت ماشینش و زدم به ماشینش که از دره افتاد پایین رفتم سمت ماشینش زنده بود فقط بیهوش شده بود صورتش هم همه جاش خونی بود به سختی درش آوردم و روندم سمت عمارتم
جونگ کوک: لطفاً زنده بمون تو نباید اینجوری بمیری
۹.۳k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.