ارباب من کیم تهیونگ
#ارباب_من_کیم_تهیونگ
#پارت_دوم
بالاخره رسیدم به قصر که یه نفر درو برام باز کرد و رفتم تو بعد چند دقیقه تهیونگ اومد
ته : این کیه
مامان ته : این زن آیندت
ته : مامان دیوونه شدی؟؟؟؟ مگه نگفتم من با کسی ازدواج نمیکنم همین الان این دختره هم بفرستش بره
مامان ته : باشع ولی خودت باید ببریش چون خونه اش خیلی از عمارت دوره
ته : اییششششش اهههههه باشه برو سوار شو توی ماشین
ات : ب باشه
وسط راه بودیم ارباب پشت پیشم نشسته بود و راننده داشت میروند با هم اصلا هیچ حرفی نداشتیم که یه دفعه
تهیونگ : تو اسمت چیه ؟
ات : من ات هستم
تهیونگ : منم تهیونگم
ات : خوشوقتم
تهیونگ : تو چند سالته ؟
ات : ۱۹
تهیونگ : اهان پس ۴ سال ازم کوچیک تری
ات : آره فکر کنم
تهیونگ : تو خودت اومدی اینجا تا باهم ازدواج کنیم ؟
ات : نه مامانم مجبورم کرد
تهیونگ : یعنی خودت نمیخواستی ؟
ات : نه
تهیونگ : ......
ات : ......
بالاخره رسیدیم
ات : ممنونم ارباب
ته : واسا منم باهات میام
ات : نه نمیخواد
ته : گفتم واسا
ات : .....
تق تق تق ( در خونه رو زدن )
نامادری ات : کدوم پدرسگی در میزنه
ته : سلام خانم .....
نامادری ات: وااااای ارباب من واقعا معذرت میخوام باز این دختره چشم سفید چیکار کرده که خودتون شخصا اوردینش جلوی در
ته : ایشون کاری نکردن من خودم نخواستمش
نامادری ات: ممنون ارباب
ته : خداحافظ
نامادری ات : گمشو بیا تو خونه بدوووو
ات : اومدم........
شرط ها
لایک ۷
کامنت ۷
#پارت_دوم
بالاخره رسیدم به قصر که یه نفر درو برام باز کرد و رفتم تو بعد چند دقیقه تهیونگ اومد
ته : این کیه
مامان ته : این زن آیندت
ته : مامان دیوونه شدی؟؟؟؟ مگه نگفتم من با کسی ازدواج نمیکنم همین الان این دختره هم بفرستش بره
مامان ته : باشع ولی خودت باید ببریش چون خونه اش خیلی از عمارت دوره
ته : اییششششش اهههههه باشه برو سوار شو توی ماشین
ات : ب باشه
وسط راه بودیم ارباب پشت پیشم نشسته بود و راننده داشت میروند با هم اصلا هیچ حرفی نداشتیم که یه دفعه
تهیونگ : تو اسمت چیه ؟
ات : من ات هستم
تهیونگ : منم تهیونگم
ات : خوشوقتم
تهیونگ : تو چند سالته ؟
ات : ۱۹
تهیونگ : اهان پس ۴ سال ازم کوچیک تری
ات : آره فکر کنم
تهیونگ : تو خودت اومدی اینجا تا باهم ازدواج کنیم ؟
ات : نه مامانم مجبورم کرد
تهیونگ : یعنی خودت نمیخواستی ؟
ات : نه
تهیونگ : ......
ات : ......
بالاخره رسیدیم
ات : ممنونم ارباب
ته : واسا منم باهات میام
ات : نه نمیخواد
ته : گفتم واسا
ات : .....
تق تق تق ( در خونه رو زدن )
نامادری ات : کدوم پدرسگی در میزنه
ته : سلام خانم .....
نامادری ات: وااااای ارباب من واقعا معذرت میخوام باز این دختره چشم سفید چیکار کرده که خودتون شخصا اوردینش جلوی در
ته : ایشون کاری نکردن من خودم نخواستمش
نامادری ات: ممنون ارباب
ته : خداحافظ
نامادری ات : گمشو بیا تو خونه بدوووو
ات : اومدم........
شرط ها
لایک ۷
کامنت ۷
۱۱.۸k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.