پارت۶۹۱
پارت۶۹۱
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_/من مطمعنم اگه اجازه بدین من رفع زحمت کنم شوکت خاله منتظرمه...
_امروز رو باهمیم ...میخوام سود و زیان شرکتامو حساب کنی...
یه جور سفت گرفته بودتم نمیتونستم خودمو از رو پاش بلند کنم...
_/شما که واسه همه چیزتون ادم دارین بگین اونا حساب کنن با من خدمتکار چیکار دارین...
_حرف نباشه این یکیو حل کن...
همین جوری ساعت ها میگذشت...در یهو باز شد سپهر و سینا اومدن تو...مارو تو اون وضع دیدن تعجب کردن...
_در زدن بلد نیستین؟
خواستم از موقعیت استفاده کنم از روی پاش پاشم که دو دستی از کمرم گرفت بدتر به پشت کشید...
سینا_/فک کنم موقعیت بدی اومدیم ...
_کارارو انجام دادین؟
_/اره تقریبا همه شو...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_/من مطمعنم اگه اجازه بدین من رفع زحمت کنم شوکت خاله منتظرمه...
_امروز رو باهمیم ...میخوام سود و زیان شرکتامو حساب کنی...
یه جور سفت گرفته بودتم نمیتونستم خودمو از رو پاش بلند کنم...
_/شما که واسه همه چیزتون ادم دارین بگین اونا حساب کنن با من خدمتکار چیکار دارین...
_حرف نباشه این یکیو حل کن...
همین جوری ساعت ها میگذشت...در یهو باز شد سپهر و سینا اومدن تو...مارو تو اون وضع دیدن تعجب کردن...
_در زدن بلد نیستین؟
خواستم از موقعیت استفاده کنم از روی پاش پاشم که دو دستی از کمرم گرفت بدتر به پشت کشید...
سینا_/فک کنم موقعیت بدی اومدیم ...
_کارارو انجام دادین؟
_/اره تقریبا همه شو...
۲.۷k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.