عشق خونی
part ⁴
کوک: نسبت به تو آره ( برای اد چشمک میزنه ومیره)
ته و کوک میرن و ات و اد دریف اول کنار هم میشینن
ویو ا/ت
نشستیم سرجامون غیر از ما کسی تو کلاس نبود ولی چند دقیقه بعد همه اومدن توی کلاس و سر جاهاشون نشستن که دوتا دختر با یه پسر اومدن سر میز ما
یکی از دخترا : سلام اسم من مینا هس میاید باهم دوست شیم
اد: چرا که نه البته خب اسم من ا/د هست
مینا: خوبختم
پسره : منم سوجون هستم دوست پسر مینا
اد: خوشبختم
دختره :اسم منم لیا هست خوب ببینم شما خودتو معرفی نمی کنی (اشاره به ات)
ات: خب اسم من ات هس
یهو یکی از معلما اومد سر کلاس و همه سر جا هاشون نشستن
معلم : خیله خوب امروز فقط با معلما آشنا میشید و قانون کلاس هارو بهتون میگیم
همه معلما یکی یکی اومدن کلاس خودشونو معرفی کردن و زر زدنو رفتن یهو تهیونگ پسر عمم اومد واای هنوز بهش عادت نکردم
ته: سلام بچه اسم من کیم تهونگ هست من دبیر ریاضی کلاس شما هستم
بچه ها: خوشبختیم
ته : خب این چند تا قانون رو که میگم باید سر کلاس من رعایت کنید
1با بقل دتیتون حرف نزنید و وسط حرف من نپرید
2اگر سر کلاس من درس نخونید امتحاناتتون رو زیر 18 بگیرید تنبیه میشید
و.........( گشادیم میاد بقیشو بنویسم )
بعد تهونگ رفت و جونگ کوک اومد
ویو اد
واااای جونگ کوک اومد توی کلاس تا خودشو معرفی کنه خدایا چقدر جذابه کی فکرشو میکرد که پسر عمه هاییی به این جذابی داشته باشیم(خب پسرای منن دیگه می خوای وقتی من زاییدمشون جذاب نباشن😐😂 )
کوک : سلام بچه ها اسم من جعون جانگ کوکه و من دبیر شیمی شما هستم
و.......
خب زنگ تفریح خورد
منو ات رفتیم بیرون توی سالن غذا خوری
و خلاصه این روز کسل کنننده تموم شد زنگ خونه خورد منو ات هم رفتیم توی حیاط داشتیم می رفتیم که کوک اومد و گفت
کوک: دخترا دایی گفت ما برسونیمتون چون راننده براش مشکل پیش اومده
ات : نه نیاز نیست ما پیاده میریم
ته : متوجه هستی که مدرسه این ور شهره و خونتون اون ور شهر
کوک : تازه شما اصلا بلدین چطوره برید خونه مگه اینجاهارو میشناسید
اد: خب نه ات بظرم بهتره باهاشون بریم
ات: چی میگی خوای بگی من با استادام میرم خونه اصلا این هیچی ( از این به بعد رو درگوش اد میگه ) توبه اینا اعتماد داری
اد( در گوش ات) : چطور چه ربطی داره
ات( درگوش اد): شاید پسر عممون باشن ولی ماکه اونا نمیشناسیم در ضم اگه منحرف باشن چی
اد ( درگوش ات) : به نظرم بهشون میخوره
کوک : توموم شد در گوشی حرف زدناتون
ته: ببخشید ولی واقعا زشته فکر کنید پسرعمه هاتون منحرف روانی هستن
کوک( در گوش ته): مگه نیستیم
ته (در گوش کوک): ساکت شو دیگه
کوک: ام خوب دخترا زود باشد دیگه سوارشید
ات: از اونجایی که مجبوریم سوار میشیم
رفتیم که عقب بشینیم که کوک گفت
کوک: ات تو جلو بشین
فالو ♡
کوک: نسبت به تو آره ( برای اد چشمک میزنه ومیره)
ته و کوک میرن و ات و اد دریف اول کنار هم میشینن
ویو ا/ت
نشستیم سرجامون غیر از ما کسی تو کلاس نبود ولی چند دقیقه بعد همه اومدن توی کلاس و سر جاهاشون نشستن که دوتا دختر با یه پسر اومدن سر میز ما
یکی از دخترا : سلام اسم من مینا هس میاید باهم دوست شیم
اد: چرا که نه البته خب اسم من ا/د هست
مینا: خوبختم
پسره : منم سوجون هستم دوست پسر مینا
اد: خوشبختم
دختره :اسم منم لیا هست خوب ببینم شما خودتو معرفی نمی کنی (اشاره به ات)
ات: خب اسم من ات هس
یهو یکی از معلما اومد سر کلاس و همه سر جا هاشون نشستن
معلم : خیله خوب امروز فقط با معلما آشنا میشید و قانون کلاس هارو بهتون میگیم
همه معلما یکی یکی اومدن کلاس خودشونو معرفی کردن و زر زدنو رفتن یهو تهیونگ پسر عمم اومد واای هنوز بهش عادت نکردم
ته: سلام بچه اسم من کیم تهونگ هست من دبیر ریاضی کلاس شما هستم
بچه ها: خوشبختیم
ته : خب این چند تا قانون رو که میگم باید سر کلاس من رعایت کنید
1با بقل دتیتون حرف نزنید و وسط حرف من نپرید
2اگر سر کلاس من درس نخونید امتحاناتتون رو زیر 18 بگیرید تنبیه میشید
و.........( گشادیم میاد بقیشو بنویسم )
بعد تهونگ رفت و جونگ کوک اومد
ویو اد
واااای جونگ کوک اومد توی کلاس تا خودشو معرفی کنه خدایا چقدر جذابه کی فکرشو میکرد که پسر عمه هاییی به این جذابی داشته باشیم(خب پسرای منن دیگه می خوای وقتی من زاییدمشون جذاب نباشن😐😂 )
کوک : سلام بچه ها اسم من جعون جانگ کوکه و من دبیر شیمی شما هستم
و.......
خب زنگ تفریح خورد
منو ات رفتیم بیرون توی سالن غذا خوری
و خلاصه این روز کسل کنننده تموم شد زنگ خونه خورد منو ات هم رفتیم توی حیاط داشتیم می رفتیم که کوک اومد و گفت
کوک: دخترا دایی گفت ما برسونیمتون چون راننده براش مشکل پیش اومده
ات : نه نیاز نیست ما پیاده میریم
ته : متوجه هستی که مدرسه این ور شهره و خونتون اون ور شهر
کوک : تازه شما اصلا بلدین چطوره برید خونه مگه اینجاهارو میشناسید
اد: خب نه ات بظرم بهتره باهاشون بریم
ات: چی میگی خوای بگی من با استادام میرم خونه اصلا این هیچی ( از این به بعد رو درگوش اد میگه ) توبه اینا اعتماد داری
اد( در گوش ات) : چطور چه ربطی داره
ات( درگوش اد): شاید پسر عممون باشن ولی ماکه اونا نمیشناسیم در ضم اگه منحرف باشن چی
اد ( درگوش ات) : به نظرم بهشون میخوره
کوک : توموم شد در گوشی حرف زدناتون
ته: ببخشید ولی واقعا زشته فکر کنید پسرعمه هاتون منحرف روانی هستن
کوک( در گوش ته): مگه نیستیم
ته (در گوش کوک): ساکت شو دیگه
کوک: ام خوب دخترا زود باشد دیگه سوارشید
ات: از اونجایی که مجبوریم سوار میشیم
رفتیم که عقب بشینیم که کوک گفت
کوک: ات تو جلو بشین
فالو ♡
۵.۵k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.