عشق شیرین پارت ۲۶ بخش یک
یونا:
جی هوپ پیشنهاد داد همه رو برای مهمونی شام دعوت کنیم منم از حدا حواسته قبول کردم و یجی هم اومد کمکم میخواست بخاطر جین بره که نزاشتم
همه اومده بودن ولی از جی هوپ حبری نبود ساعت ۸ شب بود بهش زنگ زدم
_جی هوپ هیچ معلوم هس کجایی ساعت ۹ شبه
جی هوپ؛من نمیام شما شامتون رو بخورید....کاری واسم پیش اومد
_یعنی چی؟جی هوپ همین الان میای خونه
جی هوپ:گفتم که نمیتونم....کاری نداری؟
_اصلا نیا به درک
بعد با حرص گوشی رو قطع کردم
بغضم گرفته بود....هوووف باز اخلاقش عوض شد
از همشون معذرت خواهی کردم که برای جی هوپ کاری پیش اومده و فلان و بقیه شامشون رو خوردن
**&&&**
یجی:
توی اشپزخونه بودم که جین اومد داخل میخواستم برم ببرون
جین:یعنی منو فراموش کردی؟
_اره فراموشت کردم
جین:ولی عشقم بحدا دروغ بود مرگ خودم سوتفاهم بوو
_قسم نخور
جین:لطفا فراموش کن
_چطوری ازم میخوای فراموش کنم؟تو اصلا منو با یه پسر میدید چیکار مبکردی؟
_به راحتی میکشتمتون
_خب بیا.....حالا من یه قهر کوچولو کردم
باهم حرف زدیم و قرار شد من تصمیمم رو بگیرم و فردا بهش بگم
فقط داشتم گوش مالی میدادم بهش...وگرنه من نمیتونم بدون اون زندگی کنم
**&&&**
یونا:
مهمونی بدون جی هوپ تموم شد ....نگرانش بودم ولی همین که فهمبدم جین و یجی اشتی کردن خوشحال شدم
خوابم نمیومد رفتم تی وی رو روشن کردم
چشام داشت بسته میشد که صدای کلید رو شنیدم
دیدم جی هوپ داره میره سمت اتاق
بلند سلام دادم که جا خورد
جی هوپ:عه بیداری؟
_نه خوابم الان روحم داره باهات حرف میزنه
چپ چپ نگام کرد چشمای سیاهش توی تاریکی میدرخشید
_میتونم بپرسم تا این وقت شب کجا بودی؟
رک گفت:نه
_چه عجب....باشه
رفتم سمت اتاق که از دستم گرفت:گفتم کا ببخشید
_با ببخشید حل میشه؟...اصلا بیخیال مهم نیس بود و نبودنت فرقی نمیکرد
با این حرفم اخم کرد و دستم رو ول کرد
موقع خواب از دلم میخواست در بیاره ولی موفق نبود
**&&&***
جی هوپ:
با صدای گوشیم از حواب بیدار شدم
_بله؟
نایون:وای عزیزم خواب بودی؟ببخشید
_اشکالی نداره....کاری داشتی؟
نایون:میخواستم بهت بگم نهار بیای اینجا
یه نگاه به یونا کردم داشت بلند میشد
از اتاق اومدم بیرون و روی مبل نشستم
_همین دیشب باهم بودیم هااا
نایون:خب دوست دارم امروز هم باهم باشیم
_ببینم چی میشه
نایون:عه....جی هوپ
_ببین من نمیتونم یونا رو تنها بزارم
نایون:حب بگو یکی دیگه بیاد پیشش
_گیر نده
نایون:باشه ببخشید مزاحم شدم
لحنش ناراحت شد....هوووف....حیف که مجبور بودم
_کجا بیام؟
نایون:بیخیال
_کجا بیام؟
نایون:خونمون....بابا هم هست
_اوکی بای
گوشی رو قطع کردم دیدم یونا با اخم از اتاق اومد بیرون
_صبح بخیر خانم خانوما
خیلی سرد سرشو تکون داد.....رفتم از دستش گرفتم
_ناراحت نباش دیگه
یونا:نیستم
_از رفتارات معلومه
رفت اشپزخونه دنبالش رفتم
_صبحونه چی میخوای درست کنی؟
یونا:تشریف ببر پیش کسی که میخوای نهار بری پیشش اون برات صبخونه هم میده
هنگ کردم....یعنی شنیده؟....خب حتما شنیده دیگه
ارون گفتم:فال گوش هم وایمیسی؟
با هزار خواهش و بخشش از دلش در اوردم
اماده شدم و بعد از چند دقبقه رسیدم به عمارت نفرت انگیز
داشتیم نهار میحوردیم
یونگبوک:جی هوپ....میخوام برای اخر هفته....
با زنگ خوردن گوشیش حرفش نصفه موند
روبه نایون گفتم:چه کاری برای اخر هفته داره؟
نایون:نمیدونم
_اتفاقا تو بهتر از همه میدونی
از بازوم چسبید و لوس گفت:جی هوووپ
_میشه انقدر بهم نچسبی؟مجبورم کردید اینکارارو بکنم حداقل نچسب بهم
جی هوپ پیشنهاد داد همه رو برای مهمونی شام دعوت کنیم منم از حدا حواسته قبول کردم و یجی هم اومد کمکم میخواست بخاطر جین بره که نزاشتم
همه اومده بودن ولی از جی هوپ حبری نبود ساعت ۸ شب بود بهش زنگ زدم
_جی هوپ هیچ معلوم هس کجایی ساعت ۹ شبه
جی هوپ؛من نمیام شما شامتون رو بخورید....کاری واسم پیش اومد
_یعنی چی؟جی هوپ همین الان میای خونه
جی هوپ:گفتم که نمیتونم....کاری نداری؟
_اصلا نیا به درک
بعد با حرص گوشی رو قطع کردم
بغضم گرفته بود....هوووف باز اخلاقش عوض شد
از همشون معذرت خواهی کردم که برای جی هوپ کاری پیش اومده و فلان و بقیه شامشون رو خوردن
**&&&**
یجی:
توی اشپزخونه بودم که جین اومد داخل میخواستم برم ببرون
جین:یعنی منو فراموش کردی؟
_اره فراموشت کردم
جین:ولی عشقم بحدا دروغ بود مرگ خودم سوتفاهم بوو
_قسم نخور
جین:لطفا فراموش کن
_چطوری ازم میخوای فراموش کنم؟تو اصلا منو با یه پسر میدید چیکار مبکردی؟
_به راحتی میکشتمتون
_خب بیا.....حالا من یه قهر کوچولو کردم
باهم حرف زدیم و قرار شد من تصمیمم رو بگیرم و فردا بهش بگم
فقط داشتم گوش مالی میدادم بهش...وگرنه من نمیتونم بدون اون زندگی کنم
**&&&**
یونا:
مهمونی بدون جی هوپ تموم شد ....نگرانش بودم ولی همین که فهمبدم جین و یجی اشتی کردن خوشحال شدم
خوابم نمیومد رفتم تی وی رو روشن کردم
چشام داشت بسته میشد که صدای کلید رو شنیدم
دیدم جی هوپ داره میره سمت اتاق
بلند سلام دادم که جا خورد
جی هوپ:عه بیداری؟
_نه خوابم الان روحم داره باهات حرف میزنه
چپ چپ نگام کرد چشمای سیاهش توی تاریکی میدرخشید
_میتونم بپرسم تا این وقت شب کجا بودی؟
رک گفت:نه
_چه عجب....باشه
رفتم سمت اتاق که از دستم گرفت:گفتم کا ببخشید
_با ببخشید حل میشه؟...اصلا بیخیال مهم نیس بود و نبودنت فرقی نمیکرد
با این حرفم اخم کرد و دستم رو ول کرد
موقع خواب از دلم میخواست در بیاره ولی موفق نبود
**&&&***
جی هوپ:
با صدای گوشیم از حواب بیدار شدم
_بله؟
نایون:وای عزیزم خواب بودی؟ببخشید
_اشکالی نداره....کاری داشتی؟
نایون:میخواستم بهت بگم نهار بیای اینجا
یه نگاه به یونا کردم داشت بلند میشد
از اتاق اومدم بیرون و روی مبل نشستم
_همین دیشب باهم بودیم هااا
نایون:خب دوست دارم امروز هم باهم باشیم
_ببینم چی میشه
نایون:عه....جی هوپ
_ببین من نمیتونم یونا رو تنها بزارم
نایون:حب بگو یکی دیگه بیاد پیشش
_گیر نده
نایون:باشه ببخشید مزاحم شدم
لحنش ناراحت شد....هوووف....حیف که مجبور بودم
_کجا بیام؟
نایون:بیخیال
_کجا بیام؟
نایون:خونمون....بابا هم هست
_اوکی بای
گوشی رو قطع کردم دیدم یونا با اخم از اتاق اومد بیرون
_صبح بخیر خانم خانوما
خیلی سرد سرشو تکون داد.....رفتم از دستش گرفتم
_ناراحت نباش دیگه
یونا:نیستم
_از رفتارات معلومه
رفت اشپزخونه دنبالش رفتم
_صبحونه چی میخوای درست کنی؟
یونا:تشریف ببر پیش کسی که میخوای نهار بری پیشش اون برات صبخونه هم میده
هنگ کردم....یعنی شنیده؟....خب حتما شنیده دیگه
ارون گفتم:فال گوش هم وایمیسی؟
با هزار خواهش و بخشش از دلش در اوردم
اماده شدم و بعد از چند دقبقه رسیدم به عمارت نفرت انگیز
داشتیم نهار میحوردیم
یونگبوک:جی هوپ....میخوام برای اخر هفته....
با زنگ خوردن گوشیش حرفش نصفه موند
روبه نایون گفتم:چه کاری برای اخر هفته داره؟
نایون:نمیدونم
_اتفاقا تو بهتر از همه میدونی
از بازوم چسبید و لوس گفت:جی هوووپ
_میشه انقدر بهم نچسبی؟مجبورم کردید اینکارارو بکنم حداقل نچسب بهم
۵.۶k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.