عشق مجازی
عشق مجازی
𝔭𝔞𝔯𝔱⁸
( نامجون توی صورت ا.ت خم شد با یه دستش کمر ا.ت رو گرفت و یه دستش رو به عنوان تکیه گاه روی کاپوت گذاشت)
نامجون : اجازه هست، پرنسس؟
ا.ت : نیازی به اجازه هست بنظرت؟
نامجون : قطعا نه! این بدن الان دیگه متعلق به کیم نامجونه!
ا.ت : پس منتظر چی هستی؟
نامجون: ( بدون گفتن حرفی لباشو از هم فاصله داد و نزدیک لبای ا.ت کرد و یه بوسه ی ملایم رو شروع کرد... )
ا.ت : ( دستاشو پشت گردن نامجون حلقه میکنه و مشتاقانه همراهیش میکنه)
( انقدر مشغول بوسیدن همدیگه بودن که گذر زمان هیچ! حتی مکانی هم که در ان حضور داشتن هم براشون مهم نبود... تا اینکه تلفن نامجون زنگ میخوره)
نامجون : تف توش ( از ا.ت فاصله میگیره و تلفنشو جواب میده.ظاهرا همکارش بود....)
بعد از مکالمه..
نامجون : ا.ت معذرت میخام ولی یکاری توی دفتر پیش اومده باید یه سر بریم اونجا( راوی صحبت میکنه. من خیلی اطلاعات درباره ی شغل ارز دیجیتال ندارم بنابراین تصوراتم رو میزارم وسط)
ا. ت : چه عیبی داره؟ تازه میتونم محل کارت رو هم ببینم، هوم؟
نامجون : البته ، اما محل کار من سئوله، من برای یکی از کارام اومدم بوسان و اینجا یجورایی مهمونم ؛)
ا.ت : خب.... عایش باشه باشه بریم
نامجون : ( لپ ا.ت رو میکشه) صب کن برسیم خونه، یه لقمه چپت میکنم
ا.ت : هه؟ یااااا نکن لپم درد گرفت
نامجون : آراسو کیوتی
راوی : نامجون و ا.ت به سمت دفتر همکار نامجون حرکت کردن و بعد از چند مین رسیدن وارد دفتر شدن)
نامجون : فسقلی یکم باید صبر کنی..
ا.ت : اوکیه فقط... میشه یکم توی دفتر سرک بکشم؟
نامجون : هوم، ولی یادت نره ما اینجا مهمونیم
ا.ت : خب بابااا •-•
.
.
دارم خراب میکنم نه؟ 🙂...
𝔭𝔞𝔯𝔱⁸
( نامجون توی صورت ا.ت خم شد با یه دستش کمر ا.ت رو گرفت و یه دستش رو به عنوان تکیه گاه روی کاپوت گذاشت)
نامجون : اجازه هست، پرنسس؟
ا.ت : نیازی به اجازه هست بنظرت؟
نامجون : قطعا نه! این بدن الان دیگه متعلق به کیم نامجونه!
ا.ت : پس منتظر چی هستی؟
نامجون: ( بدون گفتن حرفی لباشو از هم فاصله داد و نزدیک لبای ا.ت کرد و یه بوسه ی ملایم رو شروع کرد... )
ا.ت : ( دستاشو پشت گردن نامجون حلقه میکنه و مشتاقانه همراهیش میکنه)
( انقدر مشغول بوسیدن همدیگه بودن که گذر زمان هیچ! حتی مکانی هم که در ان حضور داشتن هم براشون مهم نبود... تا اینکه تلفن نامجون زنگ میخوره)
نامجون : تف توش ( از ا.ت فاصله میگیره و تلفنشو جواب میده.ظاهرا همکارش بود....)
بعد از مکالمه..
نامجون : ا.ت معذرت میخام ولی یکاری توی دفتر پیش اومده باید یه سر بریم اونجا( راوی صحبت میکنه. من خیلی اطلاعات درباره ی شغل ارز دیجیتال ندارم بنابراین تصوراتم رو میزارم وسط)
ا. ت : چه عیبی داره؟ تازه میتونم محل کارت رو هم ببینم، هوم؟
نامجون : البته ، اما محل کار من سئوله، من برای یکی از کارام اومدم بوسان و اینجا یجورایی مهمونم ؛)
ا.ت : خب.... عایش باشه باشه بریم
نامجون : ( لپ ا.ت رو میکشه) صب کن برسیم خونه، یه لقمه چپت میکنم
ا.ت : هه؟ یااااا نکن لپم درد گرفت
نامجون : آراسو کیوتی
راوی : نامجون و ا.ت به سمت دفتر همکار نامجون حرکت کردن و بعد از چند مین رسیدن وارد دفتر شدن)
نامجون : فسقلی یکم باید صبر کنی..
ا.ت : اوکیه فقط... میشه یکم توی دفتر سرک بکشم؟
نامجون : هوم، ولی یادت نره ما اینجا مهمونیم
ا.ت : خب بابااا •-•
.
.
دارم خراب میکنم نه؟ 🙂...
۷.۵k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.